۱۳۸۷ آذر ۱۸, دوشنبه

16 آذر

روز دانشجو هم گذشت . نسبت به سال های قبل کم سرو صدا تر بود و یا من کمتر چیزی شنیدم . حکایت جالبی داریم با این روز و این قبیل روزها و مناسبت ها درکشورمان . همگی این روز را مثلا گرامی می داریم ، کلی تعارفات نثار می کنیم ، برنامه های ویژه برگزار می کنیم رادیو وتلویزیون وروزنامه ها خیلی خودشان را تکه پاره می کنند ولی برگزاری واقعی مراسم ممنوع است ! همه چیز بایدتشریفاتی وتحت کنترل باشد .قدیمی ها چه حکایت ها دارند از این روز ، هرسال گارد یک روز زودتر می آمد و بچه ها هم یک روز زودتر شروع می کردند .یکی از شعارهای محبوب آن روزها شعر حمید مصدق بود : چه کسی می خواهد من و تو ما نشویم ...

چه بچه هایی که در مراسم آن روزها شرکت کردند و دیگر برنگشتند و یا سرنوشتشان تغییر کرد .چه امیدها می رفت به آینده ای که بنظر خیلی هم نزدبک می رسید . اما امروز باید به فرزندانمان چه بگوییم واین مراسم را چگونه تعریف کنیم . شاید بهتر باشد که اصلا موضوع را فراموش کنند و مثل بچه های خوب در قصه های خوب سرشان را بیاندازند پایین وگاهی درسشان را بخوانند وهروقت لازمشان داشتیم هم به عنوان هایی مثل نمونه ونخبه و غیره به نمایششان بگذاریم .

نمی دانم که دراین طور موادر باید به فرزندانمان چه بگوییم وبا فرض اینکه حرف ما برایشان حجت باشد چه رهنمود خردمندانه ای صادرفرماییم ؟فرض اول اینکه باید به آن ها بفرماییم که نه خانی آمده بوده و نه خانی رفته بود . فرض دوم اینکه فرمایش فرماییم که به فکر آخرو عاقبتتان باشید وبروید در یک مراسم بسیار امن وعاقبت دار شرکت کنید و تمامی تلاشتان را هم بکنید که درتصویر تلویزیون مشخص باشید . فرض سوم اینکه ... وافعا نمی دانم فرض سوم ویا فرض ها ی بعدی چیست ؟ می توانید به من بگویید ؟

اما به هرشکل نکته ای نباید از قلم بیافتد و فراموش نکنیم گفتن این را که : 16 آذر روز دانشجو مبارک !

هیچ نظری موجود نیست: