این قسمتی از یک مقاله است که بنظرم باید برای هروبلاگ نویسی خواندنش واجب باشد.
مصطفي قوانلو قاجار
منبع: روزنامه همشهری
http://webgir.blogfa.com/post-13.aspx
...به وبلاگ هم که فکر مي کنم اين ترديد بر جانم مي نشيند ، راستش من خطر وبلاگ را حتي بزرگ تر از کل اينترنت مي بينم چون بر خلاف اينترنت که تنها يک خواننده ايم ، در وبلاگ هم نويسنده ايم و هم خواننده و من در هر دو نقش خطرهايي را مي بينم که در کمين ذهن و زبانمان نشسته است . بي تعارف بگويم وقتي وبلاگ مي نويسيم بي ادب تر و بي ملاحظه تر و سرسري تر مي شويم حرف هايي را که حاضر نيستم رو در رو به کسي بزنيم به راحتي در وبلاگمان مي آوريم گويي مهاري که اخلاق يا خويشتن داري يا حتي زيرکي مي تواند بر نوع سخن گفتن ما بزند در هنگامه نوشتن وبلاگ به يک باره از هم گسيخته مي شود شايد يک دليلش اين است که زباني که گوش شنيدن پيدا کرده است خود را در اين فضا يکه تاز مي داند و بر عقل پيشي مي گيرد زبان خود را بي قيد و بند مي بيند و البته پيشي گرفتن زبان بر عقل مقدمه سقوط است وبلاگ نويسي عادت اظهار نظر کردن در باره همه چيز و تعيين تکليف هر امر پيچيده اي در زمان و حجم اندک را با خودش به همراه مي آورد و اين عادت با بودن کربلايي به نام شمارنده» و مصيبتي به نام خواننده زياد صد چندان مي شود اگر نويسنده هوشيار نباشد وبلاگ قادر است توهم انديشمند بودن و توهم تاثيرگذاري و توهم حرف درست زدن را به يک جا به او هديه بدهد و من به اين مي گويم اکستازي ديجيتال ويژه روشنفکران اينترنتي، خواننده وبلاگ هم در خطر است بزرگ ترين خطر آن جا است که همدلي کردن با نويسنده وبلاگ آسان است انگار هر وبلاگ نويسي معشوقي خيالي يا واقعي دارد که با نوشتن ديگران را نيز در کامجويي از اين معشوق شريک مي کند و اين جوهره جذابيت وبلاگ است همين جذابيت است که خواننده را در خودش مي کشد و مشغولش مي کند و راضي نگهش مي دارد و عطش خواندن و انديشيدن را از او مي گيرد کتاب و مقاله اولين دلمشغولي است که در اين بين فدا مي شود مثلث چت، وبلاگ و اخبار سياسي اينترنتي قدرت آن را دارد تا آن چنان زمان فراغت کاربران را به سمت خود بکشد که نه فقط از خواندن که از خوابيدن و راه رفتن و حرف زدن نيز باز مانند علاوه بر آن ميل به پرش و تنوع و سرک کشيدن در وبلاگ بيداد مي کند با خودم فکر مي کنم چند بار شده است که مطلبي را در وبلاگي بخوانم و در آن توقف کنم؟ که ايده اي را ببينم و بلافاصله به وبلاگ بعدي که بنا به عادت يا تصادف بايد هر روز ببينمش سرکي نکشم پستمن در جايي از کتابش مي گويد که نسل ايکس، نسلي که با تلويزيون بار آمده است نمي تواند تمرکز کند و مهارت هايش براي سطوح بالاي استدلال عقلاني کافي نيست و من وقتي نسل اينترنت و وبلاگ را تصور مي کنم ترس برم مي دارد که نکند ببينم (و ديگران در وجود من ببينند) آدم هايي را که فرصت نداشته اند چيز جدي در باب ماجرايي جدي بخوانند و دانسته هايشان منحصر شده به هزاران هزار پستي که در درون وبلاگ ها خواننده اند و انديشه هايي که از آن بهره مند شده اند تراوشات فکري و روحي کساني بوده است در حد و اندازه خودشان که از صافي يک کار فکري منسجم و روش مند و زمان دار عبور نکرده است انگار وبلاگ دارد تبديل مي شود به مجله زرد نسل تحصيل کرده و مگر مجله زرد کارش چيست؟ خلق سرگرمي همراه با ارضاء حس کنجکاوي و نفرت و خيال پردازي و وبلاگ بالقوه همه اين ها را به يک باره در خود دارد .
منبع: روزنامه همشهری
http://webgir.blogfa.com/post-13.aspx
...به وبلاگ هم که فکر مي کنم اين ترديد بر جانم مي نشيند ، راستش من خطر وبلاگ را حتي بزرگ تر از کل اينترنت مي بينم چون بر خلاف اينترنت که تنها يک خواننده ايم ، در وبلاگ هم نويسنده ايم و هم خواننده و من در هر دو نقش خطرهايي را مي بينم که در کمين ذهن و زبانمان نشسته است . بي تعارف بگويم وقتي وبلاگ مي نويسيم بي ادب تر و بي ملاحظه تر و سرسري تر مي شويم حرف هايي را که حاضر نيستم رو در رو به کسي بزنيم به راحتي در وبلاگمان مي آوريم گويي مهاري که اخلاق يا خويشتن داري يا حتي زيرکي مي تواند بر نوع سخن گفتن ما بزند در هنگامه نوشتن وبلاگ به يک باره از هم گسيخته مي شود شايد يک دليلش اين است که زباني که گوش شنيدن پيدا کرده است خود را در اين فضا يکه تاز مي داند و بر عقل پيشي مي گيرد زبان خود را بي قيد و بند مي بيند و البته پيشي گرفتن زبان بر عقل مقدمه سقوط است وبلاگ نويسي عادت اظهار نظر کردن در باره همه چيز و تعيين تکليف هر امر پيچيده اي در زمان و حجم اندک را با خودش به همراه مي آورد و اين عادت با بودن کربلايي به نام شمارنده» و مصيبتي به نام خواننده زياد صد چندان مي شود اگر نويسنده هوشيار نباشد وبلاگ قادر است توهم انديشمند بودن و توهم تاثيرگذاري و توهم حرف درست زدن را به يک جا به او هديه بدهد و من به اين مي گويم اکستازي ديجيتال ويژه روشنفکران اينترنتي، خواننده وبلاگ هم در خطر است بزرگ ترين خطر آن جا است که همدلي کردن با نويسنده وبلاگ آسان است انگار هر وبلاگ نويسي معشوقي خيالي يا واقعي دارد که با نوشتن ديگران را نيز در کامجويي از اين معشوق شريک مي کند و اين جوهره جذابيت وبلاگ است همين جذابيت است که خواننده را در خودش مي کشد و مشغولش مي کند و راضي نگهش مي دارد و عطش خواندن و انديشيدن را از او مي گيرد کتاب و مقاله اولين دلمشغولي است که در اين بين فدا مي شود مثلث چت، وبلاگ و اخبار سياسي اينترنتي قدرت آن را دارد تا آن چنان زمان فراغت کاربران را به سمت خود بکشد که نه فقط از خواندن که از خوابيدن و راه رفتن و حرف زدن نيز باز مانند علاوه بر آن ميل به پرش و تنوع و سرک کشيدن در وبلاگ بيداد مي کند با خودم فکر مي کنم چند بار شده است که مطلبي را در وبلاگي بخوانم و در آن توقف کنم؟ که ايده اي را ببينم و بلافاصله به وبلاگ بعدي که بنا به عادت يا تصادف بايد هر روز ببينمش سرکي نکشم پستمن در جايي از کتابش مي گويد که نسل ايکس، نسلي که با تلويزيون بار آمده است نمي تواند تمرکز کند و مهارت هايش براي سطوح بالاي استدلال عقلاني کافي نيست و من وقتي نسل اينترنت و وبلاگ را تصور مي کنم ترس برم مي دارد که نکند ببينم (و ديگران در وجود من ببينند) آدم هايي را که فرصت نداشته اند چيز جدي در باب ماجرايي جدي بخوانند و دانسته هايشان منحصر شده به هزاران هزار پستي که در درون وبلاگ ها خواننده اند و انديشه هايي که از آن بهره مند شده اند تراوشات فکري و روحي کساني بوده است در حد و اندازه خودشان که از صافي يک کار فکري منسجم و روش مند و زمان دار عبور نکرده است انگار وبلاگ دارد تبديل مي شود به مجله زرد نسل تحصيل کرده و مگر مجله زرد کارش چيست؟ خلق سرگرمي همراه با ارضاء حس کنجکاوي و نفرت و خيال پردازي و وبلاگ بالقوه همه اين ها را به يک باره در خود دارد .
۱ نظر:
سلام و درود بر شما خوبید واقعا"جالب بود ممنونم امید وارم همیشه اینطوری قوی باشید.
ارسال یک نظر