
بنگریدشان ، آشنا نیستند ؟ سربازان صرب ، شورشیان سری لانکا ، قربانیان غزه ، بیدفاعان حلبچه ، مثله شدههای رواندا ، به چهرههاشان دقت کنید . میشناسیدشان ؟ پاتریس لومومبا ، مارتین لوترکینگ . آنها که آشناتر هستند چه ؟ خواربار فروش قبرسی ، نانوای ترک ، هنرپیشهی یونانی . دقت کنید ، برادرم را ببینید، برادرتان راببینید . آنها را که بودند و امروز نیستند . آنها که فردا با سرنیزه سینههای یکدیگر را خواهند درید .ببینیدشان . چه معصومانه نگاهمان میکنند وقتی که فردایی ندارند . آخر کدام مرز ،کدام حق ، کدام گور به آنان تعلق دارد؟ سرنوشتشان را بتی رقم زده است ، بتهایی رقم زدهاند ازجنس پول ، از جنس نفت ، از جنس شکر و الماس و از جنس دنائت بشری . پای کوب بودند ، نه پای کوب جشن ، نه پایکوب شادی و سرور ، که پایکوب مرگ . صف در صف برای هدفهای مقدس ، ازجنس وال استریت ، از جنس جورج بوش ، از جنس پینوشه .به کین خواهی برمیخیزند بی هیچ کینهای ، سرود میخوانند بی هیچ سروری . واربابان ، رساله های خونین در دست هریک به سویی اشاره دارد و نشانی سعادت وبهروزی را به انگشتی نمایان میسازد که : بشنوید مردم ، این راه شماست ، این آیندهی شماست ، این تقدیر شماست . بشنوید مردم ، بشنویدم مردم ، بیهوده قربانی نخواهید شد ، که درافق پیش رو ...
ای کاش می توانستم قطره قطره قطره خون خود را بگریم تا باورم کنند...
این متن یک ای میل فوروارد شده است :
آتش بس بخاطر کریسمس - 25 دسامبر 1914 میلادی
۲4سپتامبر ۱۹۱۴.ارتشهای آلمان بریتانیا و فرانسه در جریان جنگ جهانی اول در بلژیک با هم میجنگیدند.شب کریسمس جنگ را تعطیل میکنند تا دست کم برای چند ساعت کریسمس را جشن بگیرند.در ارتش آلمان یکی از سربازان که سابقهء خواندن در اپرا را نیز دارد شروع به خواندن ترانه کریسمس مبارک میکند.صدای خواننده آلمانی را سربازان جبهه های دیگر میشنوند و با پرچمهای سفید به نشانه صلح از خاکریز بالا می آیند و بسوی ارتش آلمان میروند.آنشب سربازان ۳ ارتش در کنار هم شام میخورند و کریسمس را جشن میگیرند ولی هر ۳ فرمانده توافق میکنند که از روز بعد صلح شکسته شود و جنگ را از سر بگیرند!
صبح روز بعد دست و دل سربازان برای جنگ نمیرفت.شب قبل آنقدر با دشمن رفیق شده بودند که بی خیال جنگ شدند و از پشت خاکریز برای هم دست تکان میدادند!چند ساعت که گذشت باز هم پرچمهای سفید بالا رفت و پس از گفتگوی ۳ نماینده ارتشها ، تصمیم بر این گرفته شد که برای سرگرم شدن با هم فوتبال بازی کنند.آنها آنقدر با هم رفیق میشوند که با هم عکس میگیرند و حتی آدرس خانه های خود را به همدیگر میدهند تا بعد از جنگ به کشور های هم سفر کنند ! کار به جایی میرسد که این ۳ ارتش به هم پناه میدهند و ...تنها چیزی که باعث میشود تا قضیه لو برود متن نامه هایی بود که سربازان برای خانواده هایشان فرستاده بودند و به آنها اطمینان داده بودند که اینجا از جنگ خبری نیست !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر