
حالا که اصرار دارید راستش را میگویم .
ما بعد از اینکه درس روزانهمان را خواندیم و مشقهایمان را نوشتیم ، میرفتیم و با کسب اجازه از پدر گرامی و مادر عزیز و خاله و عمو ودایی محترم قدری چوب جمع میکردیم و آتش میزدیم ، بعد خودمان در فاصلهی دویست متری آتش میایستادیم و با صدای آرامی که فقط خودمان میشنیدیم چیزهایی در مورد زردی و سرخی زمزمه میکردیم و قبل از تاریک شدن هوا ، بادست و روی شسته به خانه برمیگشتیم و مشقهای فردا و پس فردایمان را مینوشتیم واصلا هم کاری به کار انتخابات و از این جور قرتی بازیها نداشتیم . از ما به شما نصیحت که شما هم همین کارها را انجام بدهید !
پی نوشت : مسواک یادتان نرود .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر