۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۸, دوشنبه

بازگشت خشم آلود دکتر سروش

.
دیده بودیم بازگشت گودزیلا، کینگ کنگ و بروس لی را، و حالا باید ببینیم بازگشت دکتر سروش را. این تئوریسین تحمیق و این شومن همیشگی تلویزیون در دوره‌های گذشته که هرچه از نقشش کمتر بنویسیم از آلودگی دورتریم ادعا می‌کندکه ((محمود دولت آبادی را نمی‌شناسد)) و با زبانی که فقط همکاران چماق‌دارش استفاده می‌کنند او را((خفته‌ای در غاری نزدیک دولت آباد می‌نامد)) و خودرا ((خادم فرهنگ)). این مردک، محمود دولت آبادی را به حسد ونادانی و هزار چیز دیگری متهم کرده که فقط لایق خودش و اربابان سابقش است.
مشکل اما کجاست؟ شاملو می‌گفت: "شعر و سیاست متقابلا سر نعش یکدیگر به هم می‌رسند". آقای دولت آبادی اصولا به نظر من نباید در این مراسم شرکت می‌کرد و نباید آن‌جا آن حرف‌ها را می‌زد. مگر نمی‌شناخت جنس اینان را؟ مگر سال‌ها و سال‌ها تجربه نکرده بود؟ ندیده بود رفتارشان را با درویشیان؟ نخوانده بود مقاله‌ی(( پیر سلطنت آباد)) آن مردک یوسفعلی میر شکاک را؟ ندیده بود با دکترزرین کوب چه کردند دوستان این آقا؟
مشکل دوم اما این است که هریک از این حضرات تاریخ مصرفی دارند که تاریخ مصرف این آقای سروش مدت‌هاست که منقضی شده و حالا دارد دست و پایی می‌زند بلکه پروژه‌ی بازگشتش را به جریان بیاندازد و شاید از این نمد کلاهی نیز برای خود بسازد. جالب‌تر است که آقای کروبی در سخنانش اشاره کرده بود به ماجرای سعیدی سیرجانی و کاش توجه می‌کرد که زمینه سازهای آن ماجراها چه کسانی می ‌توانستند باشند.
آقای دکتر سروش، مولویت رابخوان و خودت را درگیر مطالب هنرمندان و بزرگان این کشور نکن. به حد کافی خدمت کرده‌ای، برو و از حق بازنشستگیت استفاده کن و به همان قناعت کن. نوبتت حالا نیست، شاید وقتی دیگر...
.

۱ نظر:

محمد گفت...

این حرفا رو کی و کجا زده بود؟
جدیدا؟