شنیدن نظریات کسانی که همهی دنیا و هرچه درآن است را بد و ناپسند میدانند ویا دستکم سعی میکنند به تو بقبولانند که با دیدی منفی به زندگی نگاه کنی واقعا هم که دردآور است. همهی ما بیش و کم از این نوع انسانها را دیدهایم و سخنانشان را هم شنیدهایم . احمد شاملو این نوع نگاه را در شعری زیبا ترسیم کرده و در برخورد با این منفی بینی و منفی بافی آه میکشد و به دنبال راه نجات (عشق) میگردد. امروز متنی را خواندم که بهنظرم آمد سالها پیش باید شاملو هم خوانده باشد.
.
بيتوته کوتاهی ست جهان
در فاصله گناه و دروخ.
خورشيد
همچون دشنامی بر می آيد
و روز
شرمساری جبران ناپذيری ست.
آه
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی.
درختان جهل معصيبت بار نياکانند
و نسيم وسوسه ئی نابکار.
مهتاب پائيزی
کفری ست که جهان را می آلايد.
چيزی بگوی
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
چيزی بگوی.
هر دريچه ی نغر به چشم انداز عقوبتی می گشايد.
عشق
رطوبت چندش انگيز پلشتی ست
و آسمان
سر پناهی
تا به خاک بنشينی و
بر سرنوشت خويش گريه ساز کنی.
آه پيش از آن که در اشک غرقه شوم چيزی بگوی
هر چه باشد.
چشمه ها از تابوت می جوشند
و سوگواران ژوليده آبروی جهانند.
عصمت به آينه مفروش
که فاجران نيازمند ترانند.
خامش منشين خدا را
پيش از آن که در اشک غرقه شوم
از عشق
چيزی بگوی!
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر