.
مطلبی از یک جامعه شناس
هیچکس زاغچهای را سر مزرعهای جدی نگرفت
.
دوست دارم آنچه راجع به طبقه متوسط فکر می کنم با شما در میان بگذارم. طبقة متوسط سرنوشت عجیبی در ایران داشته است. فکر می کنم نوعی نگاه تحقیر آمیز در رسانه های پرقدرت ما(چون تلویزیون) همیشه پیش روی این طبقه بوده است. طبقه متوسط همیشه(چه قبل و چه بعد از انقلاب) در معرض اتهام بوده است. البته حالا نمی خواهم راجع به وجود بستة مفهومی به نام طبقه متوسط بحثی ریشهای مطرح کنم. اما فقط می خواهم زاویه دید خودم را راجع به موقعیت آن در جامعه ایران بیان کنم. من بهترین مفهومی که برای توصیف طبقه متوسط در ایران پیدا کردم مفهوم اقلیت فرهنگی است. اقلیت در معنای جامعه شناسی آن به گروه زیر سلطه اشاره دارد.در این معنا اقلیت را به لحاظ عددی بکار نمی بریم بلکه بر مبنای موقعیت آن در ساختار قدرت (یا به بیان دارندروف اقتدار) معنا می کنیم. در دهههای اخیر معنای اقلیت فراتر از برداشت سیاسی و اقتصادی رفته است و معانی فرهنگی گستردهای یافته است. موضوع اقلیتهای اجتماعی(قومی، مذهبی، جنسی) پژوهشگران زیادی را به خود مشغول داشته است اما مفهوم اقلیت فرهنگی و ارتباط قرار دادن آن با طبقة متوسط رویکردی جدید است که کمتر در آن باب کار شده است. به این معنی من طبقه متوسط را اقلیت فرهنگی و گروهی فرودست فرض میکنم. اینکه طبقة متوسط اقلیت باشد بسته به نوع جامعه فرق خواهد کرد. در جامعه اشراف سالاری، طبقة متوسط به جرم پدید آوردن اشکال جدید زندگی(هنر، موسیقی و ...) طرد میشوند. بسیاری از صاحبنظران مطالعات انتقادی طبقة متوسط را گروهی آلت دست طبقة سرمایه داری و بی هویت فرض کردهاند.در برخی جوامع مسئله اقلیتهای اجتماعی ـ اقتصادی نقش مهمتری بازی میکند و مثلا موضوعاتی چون تبعیض نژادی، مسئله فقرا یا تبعیض جنسیتی.
طبقة متوسط به این دلیل بخشی از اقلیت فرهنگی محسوب میشود که در جامعه ایرانی ما به عنوان «قشر دوم» یا «شهروند درجة دوم» محسوب می شود. گروهی که فاقد اصالت است، گروهی که به سنتها پشت کرده و شادباشانه به استقبال فرهنگ غربی رفته.
اگر رسانه ها بخواهند گروهی را به عنوان مروج فرهنگ غرب نشان دهند، اگر بخواهند برای تهاجم فرهنگی مصداق بیابند، اگر بخواهند از پوششهای نامقبول نشانی بیاورند، اگر بخواهند افکار منحط غرب را مثال بزنند، اگر بخواهند عمال دست غرب را در سریالها نمونه بیاورند و.... بی شک طبقهای نخواهد بود جز طبقة متوسط.
کل سیاستهای فرهنگی خصوصا در بیست سال گذشته با هدف مدیریت و کنترل این طبقه تدوین شدهاست. اما چه چیزی در این طبقه متوسط وجود دارد که این همه برای جامعه سنت ـ محور ایرانی خطر آفرین تلقی شده است؟
شاید مفهوم مصرف بتواند راهی برای تامل بیشتر برای ما بگشاید.مصرف همان چیزی است که زیربنای هر دگرگونی اجتماعی فرهنگی در زمانه ماست و البته همین مصرف امری است که از کنترل حاکمان و قدرتمندان خارج است، مصرف به دموکراسی اجتماعی کمک میکند، مصرف امکان انتخاب فردی را باز میگذارد( و انتخاب که خود از عناصر مهم دموکراسی است)، مصرف تنوع میآفریند و به کثرتگرایی دامن میزند، مصرف نو آوری میکند، مصرف از سنتها فراتر میرود، مصرف تغییر ایجاد میکند، مصرف مد سازی میکند و این همه یعنی جامعه سنت ـ محور ایرانی از طریق مصرف آن چیزی می شود که سنت گرایان و محافظهکاران به آن تمایل ندارند.
همین مسئله است که طبقه متوسط این همه زیر ذره بین رفته است، از خوراک و پوشش تا افکار و اندیشههای این طبقه مسئله آفرین فرض می شود. ما در زمانهای زندگی میکنیم که سبک زندگی(اگر سبکی در میان باشد) طبقات پائین( والبته سنتی – مذهبی) به مثابه ایدئولوژی خود را بر طبقات متوسط و مدرن تحمیل کرده است.در رسانه ها آن چیزی که ایدهآل و مطلوب بازنمایی می شود همانا زندگی گروهای مذهبی ـ سنتی جامعة ایرانی است. گویا تنها این شکل از زندگی است که با تهاجم فرهنگی غرب مبارزه میکند و راه نجات جامعه ما همشکلی کل جامعه با این شکل ایدئولوژیک زندگی است!
طبقة متوسط به این دلیل بخشی از اقلیت فرهنگی محسوب میشود که در جامعه ایرانی ما به عنوان «قشر دوم» یا «شهروند درجة دوم» محسوب می شود. گروهی که فاقد اصالت است، گروهی که به سنتها پشت کرده و شادباشانه به استقبال فرهنگ غربی رفته.
اگر رسانه ها بخواهند گروهی را به عنوان مروج فرهنگ غرب نشان دهند، اگر بخواهند برای تهاجم فرهنگی مصداق بیابند، اگر بخواهند از پوششهای نامقبول نشانی بیاورند، اگر بخواهند افکار منحط غرب را مثال بزنند، اگر بخواهند عمال دست غرب را در سریالها نمونه بیاورند و.... بی شک طبقهای نخواهد بود جز طبقة متوسط.
کل سیاستهای فرهنگی خصوصا در بیست سال گذشته با هدف مدیریت و کنترل این طبقه تدوین شدهاست. اما چه چیزی در این طبقه متوسط وجود دارد که این همه برای جامعه سنت ـ محور ایرانی خطر آفرین تلقی شده است؟
شاید مفهوم مصرف بتواند راهی برای تامل بیشتر برای ما بگشاید.مصرف همان چیزی است که زیربنای هر دگرگونی اجتماعی فرهنگی در زمانه ماست و البته همین مصرف امری است که از کنترل حاکمان و قدرتمندان خارج است، مصرف به دموکراسی اجتماعی کمک میکند، مصرف امکان انتخاب فردی را باز میگذارد( و انتخاب که خود از عناصر مهم دموکراسی است)، مصرف تنوع میآفریند و به کثرتگرایی دامن میزند، مصرف نو آوری میکند، مصرف از سنتها فراتر میرود، مصرف تغییر ایجاد میکند، مصرف مد سازی میکند و این همه یعنی جامعه سنت ـ محور ایرانی از طریق مصرف آن چیزی می شود که سنت گرایان و محافظهکاران به آن تمایل ندارند.
همین مسئله است که طبقه متوسط این همه زیر ذره بین رفته است، از خوراک و پوشش تا افکار و اندیشههای این طبقه مسئله آفرین فرض می شود. ما در زمانهای زندگی میکنیم که سبک زندگی(اگر سبکی در میان باشد) طبقات پائین( والبته سنتی – مذهبی) به مثابه ایدئولوژی خود را بر طبقات متوسط و مدرن تحمیل کرده است.در رسانه ها آن چیزی که ایدهآل و مطلوب بازنمایی می شود همانا زندگی گروهای مذهبی ـ سنتی جامعة ایرانی است. گویا تنها این شکل از زندگی است که با تهاجم فرهنگی غرب مبارزه میکند و راه نجات جامعه ما همشکلی کل جامعه با این شکل ایدئولوژیک زندگی است!
.
۲ نظر:
پوريا عالمي
ممنون از شما و اطلاع رساني تان
سه بار این متن رو خوندم و نمیدونم چرا مادام بعضی از این کلمات سنگینی میکرد انگار یه سری از کلمات رو اصلا دوست ندارم مثل بسته مفهومی کثرت گرایی بحث ریشه ای دموکراسی .....
فکر میکنم نمیتوان ساده تر حرف زد
ولی با این قسمت خیلی حال کردم
مصرف نوآوری میکند........و این همه یعنی چیزی که.....محافظه کاران به آنتمایل ندارند.
ارسال یک نظر