.
برای دخترم ندا آقا سلطان
.
دخترم
سنتشان بود
زنده بهگورت کنند
تو کشته شدی
ملتی زنده بهگور میشود.
ببین که چه آرام سر بر بالش میگذارد
اوکه پول مرگ تورا گرفته
شام حلال میخورد.
تو فقط ایستاده بودی
و خوشدلانه نگاه میکردی
که به خانهات برگردی
اما دیگر اتاق کوچک خود را نخواهی دید دخترم
و خیل خیالهای خوش آینده
بر در و دیوارش پرپر میزنند.
تو مثل مرغ حلالی به دام افتادی
مرغی حیران
که مضطربانه چهرهی صیادش را جستجو میکند
تو به دام افتادی
همچون خوشهی انگوری
که لگد کوب شد
و بدل به شراب حرام میشود.
کیانند اینان
پنهان بر پنجرهها، بامها
کیانند اینان در تاریکی
که با صدای پرندهی خانگی
پارس میکنند.
کشتندت دخترم
کشتندت
تا یک تن کم شود
اما تو چگونه این همه تکثیر میشوی.
آه ندای عزیز من
گل سرخی که بر گلوی تو روییده بود
باز شد
گسترده شد
و نقشهی ایران را در ترنم گلبرگهایش فرو پوشانید
و اینانی که ندا دادهاند
بلبلانند
میلیونها تن که گرد گلی نشسته
و نام تو را میخوانند.
یعنی ممکن است صداشان را که برای تو آواز میخوانند نشنوی
یعنی پنجرهات را بستند که صدای پیروزی خود را هم نشنوی
ببین که چه آرام سر بر بالش میگذارد
او که صید حلال میخورد.
.
شمس لنگرودی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر