
.
صبح شده، هماتاق، پدریامادر، فرزند یا برادریاهمسرتان میاید بالای سرتان و تلاش میکند بیدارتان کند. بیدار شدن سخت است بخصوص اگر شبِ قبل تا دیروقت بیدار بوده باشید. بنابراین یک نگاه زیر چشمی میکنید و با کمی ناز و عشوهی مخلوط با غرولُند می گویید: امروز باید ساعت ده بروم!!!
اینگونه روز دلپذیرتان شروع میشود. با یک دروغ کوچک ( که به کسی هم آسیبی نمیزند ) مجوزی پیدا کردهاید که دوساعتی خوابِ اضافی داشته باشید.
به محل کار یا تحصیل که میرسید، کمی چشمانِ زیبایتان را خمار میکنید و از بیماری پدر بزرگتان یا خرابی اتوموبیل یا هر چیز کوچک و باور پذیر دیگری صحبت میکنید تا بتوانید تاخیرتان را موجه کنید و با آرامشی که حاصل خواب اضافی صبح است به کارتان بپردازید.
اینگونه ساعات اشتغال دلپذیری خواهید داشت. با یک دروغ کوچک ( که به کسی هم آسیبی نمیزند ) مجوزی پیدا کردهاید که دوساعتی را کمتر کار کنید.
برای قانع کردن رئیس، همکار یا همدرستان بابت وظیفهای که انجام ندادهاید دروغ کوچک دیگری ( که به کسی هم آسیبی نمیزند ) فراهم میکنید و با آسودگی به کارتان ادامه میدهید.
برای برگشت به منزل، درون منزل، پای تلفن و در همه گونه ارتباطات اجتماعی، به همه و همه دروغ میگویید ( البته از نوعی که به کسی آسیبی نزند ) و خوشحال هستید که زندگیتان با موفقیت ادامه پیدا کرده و حتما و حتما و حتما بقیهی مردم آنقدر بیشعور هستند که دروغهایتان را باور می کنند و هنوز هم شما را دوست دارند و به شما اطمینان کامل دارند.
حالا اگر بخشی از این دروغ گوییها با زبان روزه و در ماه رمضان هم باشد شاید اشکال زیادی نداشته باشد زیرا که به کسی آسیبی نمیزند.
.
۲ نظر:
همه شکاریم از این همه دروغ
ولی به آن دچاریم همه.
کاش نبود.
دروغهایی کوچیک که بعضی وقتها بیشتر از حقیقت به زبان میآیند. جالب اینجاست که تو این سرزمین دیگر که من الان هستم، این دروغها جایی ندارند و همه به راحتی زندگی میکنند. ترس پنهانی که در زندگی ما همیشه در طول تاریخ وجود داشته است و همیشه ما را مجبور به پنهان کردن واقعیت کرده است، تا جایی پیش رفته که دروغ را در تمام بخشهای زندگی وارد کرده است.
ارسال یک نظر