۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

تعامل شکم و فرهنگ


.


چند روز پیش در وبلاگ توکا نیستانی خواندم که رفته جگرکی و با کمال تعجب دیده همکارش در چلچراغ در حال پذیرایی است. من "مرتضی ناعمه" را نمی شناسم اما به استناد توکا باید این غم یا شادی را برای خودمان کنار بگذاریم که یک روزنامه نگار عاقبت جگرکی شد.
عجیب نیست که این روزها روزنامه نگاران بیکار سر از شغل های عجیب درمی آورند.در روزگاری که عصر رسانه و اطلاع رسانی و خبر است من خبرنگارانی را می شناسم که با موتور مسافرکشی می کنند و یکی دیگر را می شناسم که دنبال مجوز تاکسی است.
همین چند ساعت پیش یک نفر تعریف کرد که چگونه دو روزنامه تنها با سه خبرنگار در حال انتشارند!یعنی فقط سه نفر هر روز دو تا روزنامه را منتشر می کنند و نام رسانه بر پیشانی خود دارند.
البته نباید فراموش کنیم که صدا و سیما یک تنه این نقصان را جبران کرده و با هزاران هزار نفر نیروی استخدامی و پیمانی و قراردادی و ساختمان ها و امکاناتی که کم از یک کشور ندارد ، خروجی بهتر از آن دو روزنامه ندارد.
حالا این که یک روزنامه نگار جگرفروش شود چه اهمیتی دارد؟ اصلا موضوع ناراحت کننده ای است؟ متنی که توکا نوشته بیشتر شبیه یک رپرتاژ آگهی است و خوانندگانش را ترغیب کرده که بروند جگر بخورند.حتی نشانی اش را هم گذاشته : توکالی- خیابان خرمشهر- خیابان نیلوفر- بالاتر از میدان نیلوفر، جنب خشکشویی
حالا در این وانفسا که دلی برایمان نمانده شاید خوردن جگر پیشنهاد بدی نباشد.

.

هیچ نظری موجود نیست: