۱۳۸۹ فروردین ۱۱, چهارشنبه

واقعیات بدون (( هپی‌اند ))

.
فیلم بامزه‌ای دیدم. بامزه از این نظر که سناریست خودش در دامی افتاد که خودش ایجاد کرده بود. گره‌ی اصلی قصه در این بود که در منطقه‌ای محروم که فقط یک آدم پولدار وجود داشت، یک مفلوک بدبختی ازطرف همان آدم به مقام کلانتری منصوب شد و تا آمد به خودش بیاید دید که تبدیل شده به چماق این آدم پولداره و باید زمین‌ها و اموال کشاورزان بدبخت‌تر و بده‌کارتر از خودش را به نفع همان شخصیت خبیث مصادره کند. البته طبق معمول فیلم‌های آمریکایی، باترفند‌های مضحکی همه چیز به‌خوبی حل شد و با یک هپی‌اند استاندارد، فیلم به پایان رسید.
قصه اما برای من ادامه دارد و جای سوال هنوز برایم وجود دارد. واقعا با مقتضیات جامعه‌ی سرمایه‌داری در موقعیت‌های درد‌آور چه باید کرد؟ اگر من یا شما در موقعیت قهرمان این قصه قرار بگیریم و کارگردانی هم نباشد که با حقه بازی سرو ته قضیه را هم بیاورد چه باید بکنیم و چطور عمل خواهیم کرد؟
من فکر می‌کنم فرقی نمی‌کند که چه اسم و عنوانی را برای حفظ تقدس (( سرمایه )) استفاده کنیم، تفاوتی نمی‌کند که چه نامی به جامعه‌ی پیرامونی بدهیم، در نظامی که روابط سرمایه‌داری حرف اصلی را می‌زند اصولی حاکم است که بنیادش بر همان حفظ تقدس (( سرمایه )) است، چه خوشمان بیاید و چه بدمان بیاید، حداکثرشاید بتوانیم به‌روی خودمان نیاوریم.
احساس من این است که ممکن است عمل‌کرد ظاهری نگهبانان نظام سوداگری، بسته به شرایط اجتماعی( و نه اقتصادی ) یک جامعه متفاوت بنظر بیاید ولی اصل مسلم که تلاش برای بقای جریان سرمایه و سود وهمچنین تضمین حفظ وضعیت جاری است همواره ثابت است و از این نظر بین کشتاری که طالبان تحت لوای دفاع از اعتقادات مذهبی انجام می‌دهند با مخالفتی که محافظه کاران آمریکا با لایحه‌ی بیمه مدنی ابراز می‌دارند در ریشه‌‌ی اصلی، هیچ تفاوتی نیست.

.

هیچ نظری موجود نیست: