۱۳۸۹ مرداد ۵, سه‌شنبه

لیگ برتر فوتبال:توپ طلایی یا طلای توپی؟

.
هر روز صبح طبق عادت می‌روم به دکه‌ی روزنامه فروشی و تیتر روزنامه‌ها را می‌خوانم. روزنامه‌های ورزشی تیتر‌هایشان خیلی جالب شده. آدم باورش می‌شود که به میدان جنگ نزدیک شده، همه برضد همه حرف زده‌اند، همه دارند توهین می‌کنند، همه دارند دم از لیاقت خود و عدم صلاحیت دیگران می‌زنند، همه ادعا دارند که عمری را در ورزش(بخصوص فوتبالی‌ها) بوده‌اند و طرف مقابلشان آدم تازه واردی‌است، همه دلسوزنند و تیمشان را به‌بهشت می‌رسانند فقط :
اگر دشمنان بگذارند... آخ اگه دشمنان بگذارند... آخ اگه دشمنان...
راستی این چه سِری است؟ این ورزش که جایزه ندارد. ما که خبر داریم تیم‌ها و آدم‌های برنده اصلا جایزه‌ای نمی‌گیرند، اسپانسر مالی هم که به‌معنای خارجی و واقعی کلمه وجود ندارد، پخش تلویزیونی و بلیط فروشی هم درآمدی ندارد، تولید چیپس و پفک هم ندارند که با اول شدن تیمشان یا قهرمانشان فروش بیشتری داشته باشند. پس جنگ و دعوا بر سرِ چیست؟ زبانم لال همه‌شان دیوانه هستند؟ همه‌شان عاشقان ورزش و شیفتگان‌ی خدمتند؟
این یک سوال ساده است ولی با کمال تعجب در روزنامه‌ها و نشریات و برنامه‌های رنگارنگ رادیووتلویزیونی هیچ‌کس از آن صحبتی نمی‌کند، انگار همان جمله‌ی معروف ((اسمشو نیار)) در این مورد هم صادق است. هزینه‌های تیم‌داری(بخصوص در فوتبال) طبق گفته‌ی همین آقایان بالغ بر میلیاردها تومان درسال است، و هزینه‌های تمام فوتبال در یک سال را فکر نمی‌کنم کسی بتواند به‌این سادگی محاسبه کند راستی این پول‌ها از کجا می‌آید؟ این پول‌ها به‌کجا می‌رود؟ چرا همین چهارتا و نصفی مربی، هی در تیم‌های مختلف می‌چرخند و می‌چرخند ومی‌چرخند و دوره‌ای جا عوض می‌کنند؟ چرا کسی به مدیران تیم‌ها یا مربیان یا مسئولین فدراسیون‌ها که ناموفق ودر بعضی موارد به معنای واقعی کلمه (( افتضاح )) بوده‌اند از گَل نازک‌تر نمی‌گوید؟ این‌جا مگر میدان سیاست است که کسی اجازه ندارد سوال کند؟ شاید هم هست!
با یک گشت ساده در اینترنت ،می‌توانیم بفهمیم که مثلا فوتبال اسپانیا (یا هرکدام از باشگاه‌هایش) در سال گذشته چه‌قدر هزینه کرده‌اند و چه میزان در‌آمد داشته‌اند، همینطور فدراسیونشان . هم‌چنین برگزاری جام جهانی ویا جام ملت‌ها و هر مراسم و مسابقه‌ی دیگری. اما در این‌جا همه‌چیز سری،مرموز و متعلق به ازما بهتران است.
واقعا دعوا بر سرِ چیست؟ همین مثالِ قدیمی (( لحاف ملا نصرالدین)) احتمالا می‌تواندجواب همه‌ی این سوال‌ها باشد.
.

۱ نظر:

شاپرک گفت...

ناراحت نمیشی یک چیزی بگم؟ یک کم فاصله خطوط رو از هم زیاد کن. چشم آدم خسته میشه وقتی به متن نگاه میکنه و هی دوست داره زودتر تمام بشه. ببخشید ا فقط یک پیشنهاده