۱۳۸۹ مرداد ۲۱, پنجشنبه

چندمطلب خواندنی

.
چند تا نکته جالب دیدم امروزکه ربطی هم به‌هم ندارند.
.
1 - سال‌ها پیش در برخورد با یک مقاله یا گزارش، با این قضیه‌ی پیوند اعضا آشنا شدم. نه‌این‌که قبلا نمی‌دانستم، بلکه مسئله برایم به ‌شکل جدی‌تری مطرح شد. تصور این‌که من دراز به‌دراز خوابیده‌ام (یعنی مرده‌ام) و یکی می‌اید و قطعه‌ای از بدنم را جدا می‌کند و به یک نفر آدم محتاج پیوند می‌زند... و بعد خوشحالی او و خانواده‌اش... بی تعارف خیلی مرا حساس نکرد و به‌یاد فیلم‌های هندی افتادم. اما تصور این‌که پدرم، خواهرم، فرزندم و یا خودم در یک گوشه افتاده‌ایم و کمی با مرگ فاصله داریم و ناگهان فرشته‌ی نجاتی پیدا می‌شود که عضو مورد نیاز مارا به ما هدیه می‌دهدو تصور احساس پس از آن خیلی زیبا بود. پس رفتم و عضو این تشکیلات پیوند اعضا شدم. معنیش این‌است که اگر بعد از دوسه هزار سال (زبانم لال) خواستم بمیرم، آن‌ها با دیدن کارت عضویت من اجازه دارند که اگر عضوی از بدنم را نیاز داشتند بردارند و به کس دیگری بدهند.
شما هم مثل بچه‌های خوب الآن باید متاثر بشوید و بروید همین کار را بکنید یعنی عضو شوید. آدرسش این پایین است و هیچ خرجی هم ندارد. فکر کنم بعد از عضو شدن، شب‌ها یک کمی راحت‌تر می‌خوابید.
اهداء عضود، اهداء زندگی
.
2 - این ((همای)) و گروهش ((مستان)) را خیلی دوست دارم، گرچه به لطف دوستان حالاحالاها نخواهیم توانست از کنسرت‌ها و سی دی هایش در این‌جا لذت ببریم. (شاید اگر کمی خودش را به شریفی نیا و نجفی و عبدی می‌چسباند سرنوشتش اینجوری نمی‌شد). به هرحال قسمتس از شرح حالش را که نکاتی باصطلاح ناگفته دارد دوستی در وبلاگش آورده که قدری هم ناقص است ولی برای علاقه‌مندان دیدنش بد نیست.
ناگفته‌هایی در باره‌ی همای

3- یک ((سوپرمیلیاردر)) چه نظراتی می‌تواند در مورد اقتصاد و صنعت داشته باشد؟
خواندنش بد نیست!
گفتگو با آقای احمدپورفلاح
.
4 - تاحالا شده که کارتان در ادرات دولتی کمی تاقسمتی گیر کرده باشد؟ فکر می‌کنید به چیز می‌شود تشبیه‌اش کرد؟ این دوست ما مثل این‌که گرسنه‌اش هم بوده:
دادسرا
.
5 - وب‌گردی کلا چیز خوبی‌است، اما برای به‌وجود آوردن آثار جاودانی که در اختیار تمامی بشریت قرار بگیرد هم اگر بتوانیم کاری(هرچندکوچک) انجام بدهیم برای حفظ سلامتی جان و روان مفید است. یعنی با یک تیردونشان زده‌ایم، هم دقایق و ساعات بی‌کاری و بیحوصلگی را پرمی‌کنیم و هم کار خوبی انجام داده‌ایم که دراین دنیا و آن دنیا کمی هم پُز بدهیم که بعلــــــــــــــــه ! ما هم کارفرهنگی انجام دادیم!
گروهی جمع شده‌اند و تلاش دارند که بتوانند تاریخ مطبوعات ایران را در وب منتشر کنند. حتما و قطعا نیاز به کمک دارند. نترسید، پولی چیزی قرار نیست بدهید. فقط کافی‌‌است که هروقت فرصت داشتید چندخط یاچند صفحه تایپ کنید. قول می‌دهم لاغر نشوید.
بایگانی مطبوعات ایران
.
5 - و یک داستانِ پُر آبِ چشم: درختی هست در ابرکوه، ظاهرا 4000 سال زندگی کرده، و باز ظاهرا با مدیریت جهانی دوستان درحال خشک شدن است( این خبر را نمی‌توانم لینک بدهم چون همین الآن از تلویزیون شنیدم.)
مطلب مربوط به این درخت اینجاست، و سعی می‌کنم تصویرش را هم همین‌جا قرار بدهم.
سرو ابرکوه

.



۳ نظر:

دمادم گفت...

چه همه آدرس و همه خواندنی. جز عضویت در کتاب جمعه هیچکدام از وبلاگهای معرفی شده را ندیده بودم.
ممنون. بروم سراغ لینک‌هایی که گذاشته‌اید.

ناشناس گفت...

ادرس ایمیلتون میخوام

صادق گفت...

من که نفهمیدم شما کی هستید و چطوری باید آدرس ای میلمو بهتون بدم. ولی ای میل من همینه که رو وبلاگ هست. اینجاهم دوباره می نویسم:
sadeghesadeghi@gmail.com