قصه خیلی ساده و کلاسیک و باصطلاح قدیمی عبرت آمیز بود: دو تن از بزرگترین دانشمندان، اندیشمندان و متفکران جهان در مورد پیش بینی زمان بارش باران از یک آسیابان بیسواد شکست میخورند. ابوعلی سینا و ابوریحان بیرونی با تمام غرور و ادعاهایشان در این مبارزه بازنده میشوند زیرا که شاید بسیاری از عوامل پیچیده برای ایشان قابل محاسبه نبود ولی آن آسیابان عامی فقط بر روی تجربه خود تکیه زده بود، تجربهای که حاصل هزاران سال زندگی پیشینیانش بوده. او نمیتواند اشتباه کند چون هرخطا در پیش بینی، نه لزوم تجدیدنظر در یک تئوری و نظریه را باعث میشود بلکه میتواند به قیمت از دست رفتن بسیاری از چیزها و اندوختههای سالیان و حتی بهبهای نابودی او منجرشود.
نشسته بودیم به گفتگو، در یک جمع نهچندان آشنا، همین چندی پیش بود. قیمت دلار به حدود هزارتومان رسیده بود و بجثها داغ شده بود. من پیش بینی کردم که این قیمت بزودی به دوهزارتومان خواهد رسید! یکی از حاضرین ( که اتفاقا چند نفرشان جزو وارد کنندگان کالا بودند و کارشان بطور مستقیم به ارز ارتباط داشت) به من گفت " البته منظور شما تا چند سال دیگر است!" من پاسخ دادم که نخیر منظور من، زمانی کوتاه وحداکثر شش ماهه است.
و امروز که این افزایش قیمت ارز و یا دقیقتر بگویم کاهش ارزش ریال خیلی زودتر از زمان پیش بینی من بوقوع پیوسته پرسش من فقط این است که این همه وزیر و وکیل واقتصاد دان و استاد و کارشناس و غیره و غیره، حتی به اندازه من اطلاعات نداشتند و ندارند؟
راستش را بگویم، پیش بینیهای دیگری هم دارم که جرات گفتنشان را ندارم و آرزو میکنم که اشتباه باشند.
و پرسش اساسیتر اینکه من و مایی که نه خریدار و نه فروشنده ارز هستیم و نه کار و شغلمان مستقیما به این حرفها ربطی دارد و اصلا هم علاقمند و پیگیر مسایل مرتبط با این موارد نیستیم، چطور باید از این امواج خروشان گذر کنیم؟
شنیدم که آقای مولتی میلیاردری که خودش و برادرش از معروفیت خاصی برخوردارند و از بزرگان بازار و تجارت این کشور بودهاند امکان بروز و ظهور (( قحطی)) را پیش بینی کرده.
حالا ما ماندهایم و هراس از آیندهای که میتواند بسیار خوفناک باشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر