۱۳۸۷ آذر ۲۲, جمعه

قطعه ای از شاملو




ما نيز روزگاري
لحظه‌ئي سالي قرني هزاره‌ئي ازاين‌پيش‌تَرَک
هم در اين‌جاي ايستاده بوديم،
بر اين سيّاره بر اين خاک
در مجالي تنگ ــ هم‌ازاين‌دست ــ
در حرير ِ ظلمات، در کتان ِ آفتاب
در ايوان ِ گسترده‌ي ِ مهتاب
در تارهاي ِ باران
در شادَرْوان ِ بوران
در حجله‌ي ِ شادي
در حصار ِ اندوه
تنها با خود
تنها با ديگران
يگانه در عشق
يگانه در سرود
سرشار از حيات
...
...
...

هیچ نظری موجود نیست: