.
خواندن مطلبی دروبلاگ سیاه مشق در مورد آمار بالای مرگ و میردر حوادث و سوانح مختلف در ایران که بهانهی نوشته شدنش سقوط جدید هواپیمای توپولف بوده انگیزهای شد تا توضیحی بدهم در مورد نظریهای که بهتر است بهنام نظریهی ((ریزش مجاز)) یا نظریهی ((ریزش ناگزیر)) خوانده شود.
خلاصهی این نظریه برمبنای بهدست آوردن حد ممکن( نه حداکثر) سود از فعالیتهای مختلف صنعتی و اقتصادی بنا شده . فرض کنیم که شما یک خواربار فروشی را اداره میکنید که در نقطهی بسیار شلوغی در شهر قرار دارد. فاسد شدن، به سرقت رفتن و نابود شدن بخشی از کالاهای شما در شرایطی که تمایل دارید حداکثر فعالیت و فروش را داشته باشید اجتناب ناپذیر است اما سازماندهی کار و حفاظت از کالاهای موجود برای شما هزینههایی را ایجاد میکند که شاید نیازی به پرداختنشان احساس نکنید. کافی است که آمار فروش را تا حداکثر ممکن بالا ببرید، مشکل حل است و مقدار سود بهدست آمده میتواند زیانهای وارده را پوشش بدهد. این که برای رسیدن به حداکثر فروش چه روشهایی را اِعمال میکنید و چه عواملی را به خدمت میگیرید موضوع دیگری است که نباید خیلی نگرانش باشید. البته این نوع نگاه تنها درصورتی میتواند کارساز و موثر باشد که میزان ریزش شما از حد معینی تجاوز نکند و بهعنوان نمونه هر قلم کالای شما که ازدست میرود نباید دارای ارزش زیادی باشد. پس بهسادگی متوجه میشویم که شکستن یک بطری نوشابه یا حتی نابود شدن یک شانه تخم مرغ در فروشگاه شما کاملا قابل تحمل است اما موضوع در مورد فروشندهی میز و مبل یا تلویزیون و کامپیوتر متفاوت است . در یک فروشگاهِ لوازم نسبتا گرانقیمت، هر واحد کالا دارای ارزشی است که قابل چشم پوشی نمیباشد.
پس مطلب روشن است و خلاصه شدهاش این میشود که اگربتوانید تعدادچند میلیون سفر زمینی و هوایی را داشته باشید، از بین رفتن چند صدنفر در این میان مشکلی ایجاد نمیکند واصولا نباید اینطور چیزهاخیلی جدی تلقی شوند. فراموش نکنیم که صحبت از اقتصاد است و نه مسایل عاطفی و انسانی. هزینههای ناشی از بروز حوادث مختلف را که از ابعاداقتصادی واجتماعی که بررسی کنیم قطعا به این نتیجه خواهیم رسید که نوع نگاه ما برای اتخاذ تدابیر لازم جهت جلوگیری از وقوع این حوادث دقیقا وابسته است به ارزشی که برای جان و مال مردم قائل هستیم که این خود در جوامع اینچنینی از پیش معلوم ومشخص است. به عبارت دیگرفقط وقتی اقدامی برای اصلاح اینگونه امور صورت خواهد گرفت که دیدگاههای ما در مورد ارزش انسان و کرامت انسانی تغییر کند و خارج از هرگونه شعار و تعارف، این انسانِ ناچیز و بیبها تبدیل به موجودی شود درخورِ نامش، درخورِنامِ بزرگِ انسان!
.
۳ نظر:
سلام
در هر جامعه ای نوع قوانین ارزش انسان را بیان میکنند در کانادا اگر من بخواهم از ماده جدیدی استفاده کنم باید چندین فرم پر کنم تا دانشکده اطمینان پیدا کند که ماده بیخطر است یا اگر خطرناک است من از خطرت احتمالی این ماده اطلاع دارم و راههای پیشگیری و درمان را میدانم. در ضمن اگر احساس خطر بکنم باید کار را متوقف کنم و تا زمان برطرف شدن خطر کاری انجام ندهم و رئیس یا استاد هم حق اعتراض ندارد.
بعضی وقتها فکر میکنم چه شد که من در کشور خودم چنین جان ناقابلی دارم ولی اینجا با ارزش هستم. من تغییر نکردم، محیط اطرافم عوض شده است.
ای کاش قدری بیشتر جان ما در سرزمینمان ارزش داشت.
حالا بااین چیزی که برای من نوشتید من باید تشکر کنم؟!!! :) بهر حال متشکرم چون خوشبختانه بادمجان بم هستم
سلام این یکی از وحشتناکترین واقعیت هایی بوده که به وجودش پی برده ام .
ارسال یک نظر