۱۳۸۸ مرداد ۵, دوشنبه

عمران صلاحی سخن می‌گوید


این شاعران ونویسندگان قدیمی نمی‌دانم چرا ولمان نمی‌کنند. هرجا که می‌رویم و هرکاری می‌کنیم سایه‌شان باماست. بخصوص این یکی ((عمران صلاحی)) وقتی هم که بود شیطنت زیاد می‌کرد .عمران خیلی وقت است که قرار بوده نباشد. ولی خب چه کنیم که هنوز هم هست!




صاحب عکس فوق ، گم شده است

رفته از خانه و نیامده است


مادرش گریه می کند شب و روز

صاحب عکس فوق

چشمهایش درشت

دستهایش همیشه مشت

صاحب عکس فوق ، با خونش

روی آسفالت می کشد فریاد

سینه اش باغ لاله های غریب

صاحب عکس فوق

در خیابان آرزو جان داد

می روم پیش مادرش امروز

تا بگویم :

-
صاحب عکس فوق من هستم

.

برداشت از: رسانه
.






هیچ نظری موجود نیست: