.
چندتا بچه که جمع میشدیم و شیطنت و سرو صدایی بهرا میانداختیم پدر با لحنی سرخوشانه میپرسید
" بلدید ادای آدمیزاد را در بیاورید؟ ".
البته ما هم که معنای این حرف را نمیفهمیدیم، به کار خودمان ادامه میدادیم.
یک پرواز از کاراکاس به دمشق و از دمشق به تهران هفتهای یکبار انجام میشود و بعد هم همین مسیر بهطور معکوس. ظاهرا چند سالی هست که این پرواز ادامه دارد وباوجود اینکه مسافران کمی از این پرواز استفاده میکنند ولی به علامت اینکه ما سه کشور ثابت کنیم که خیلی باهم دوست و گوگولی هستیم، برلج بقیهی خطوط هوایی هم که شده این پرواز را مرتب انجام میدهیم. این هفته اما یک اتفاق جالب افتاده. پرواز از کاراکاس راه میافتد تا به دمشق میرسد. آنجا مسافران را به بهانهی سوخت گیری پیاده میکند و با اعلام اینکه تعداد مسافران کم است برمیگردد به کاراکاس و مسافران محترم ایرانی هم پنجاه ساعت در دمشق معطل میمانند تا بتوانند برگردند به ایران.( تمام منبع خبر از رادیوایران است که در اتوموبیل گوش میدادم و به جون خودم و تمام دوستانم اصلا قصد سیاه نمایی و از این حرفها را هم ندارم و ضمنا تفسیر خبر هم اصلا به من مربوط نمیشود).
بله داشتم میگفتم، بچه که بودیم پدرمان گاهی سوالاتی میکرد...
.
۳ نظر:
عجب استعاره ای .
عالی بود
سلام گاهی بعضی چیزها بیانگر نکاتی هستن که که شاید ذهن هر کسی نمیتونه تصور کنه
از خوندن این نوشته لذت بردم
و راستی بابت گلهل و گلستان هم مرسی
سلام همراه.دست پر برگشته ای.خوشحالم.
راستی از لحاظ فرم گفتی یا محتوایا انتقال احساس(بار عاطفی)؟
دوست دارم نظرت را بدونم.ممنونم.
ارسال یک نظر