۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

تولدی دیگر


.

...سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست

سخن از روزست و پنجره‌های باز

و هوای تازه

و اجاقی که درآن اشیاءِ بیهده میسوزند

و زمینی که زکِشتی دیگر بارور است

وتولد و تکامل و غرور

سخن از دستانِ عاشقِ ماست

که پلی از پیغامِ عطر و نور و نسیم

بر فرازِ شب‌ها ساخته‌اند

به چمن‌زار بیا

به چمن‌زارِ بزرگ...

.

۲ نظر:

Damon گفت...

...سخن از پچ پچ ترسانی در ظلمت نیست


سخن از روزست و پنجره‌های باز


و هوای تازه


و اجاقی که درآن اشیاءِ بیهده میسوزند


و زمینی که زکِشتی دیگر بارور است


وتولد و تکامل و غرور


سخن از دستانِ عاشقِ ماست


که پلی از پیغامِ عطر و نور و نسیم


بر فرازِ شب‌ها ساخته‌اند


به چمن‌زار بیا


به چمن‌زارِ بزرگ...


شعر بسیار زیبا ییست، اما کمی مبهم در جمله ء چهارم به خاطر بیهُده سوختن اشیا، که با گذاشتن یک (ن) به اول سوختن آهنگ مُثبت شعر زیبایتان را به تفهیم میدارد
البته با کمال احترام

دامون

asoo گفت...

ممنون به خاطر این شعر

و اینکه آنان که اینگونه نگران ما هستند چرا ابزار انتخاب را در اختیار نمیگذارند و سعی دارند که از ما فرشتگانی بسازند که چاره ای جز عملکرد مثبت نداشته باشیم