.
.رفتیم یک مجلس شاهنامه خوانی. من اصلا خبر نداشتم که چنین مجالسی هم هنوز تشکیل میشود و این بنظرم یعنی اینکه ((غمِ نان)) دارد ارتباطم را با دنیای پیرامونی بدجوری قطع میکند!
شرکت کنندگان جمعی هفتاد، هشتادنفره بودند و آقایی یک کنفرانس حدودا یک ساعته داد در مورد ((داستان ضحاک)) یا شاید اسم بهترش ((ظهور و سقوط ضحاک )) باشد.
این که همهی ما شنیدهایم فردوسی ((آدمِ خیلی گندهای)) هست که جای خود دارد، و اینکه بیشترِ ما اصلا چیزی در موردفردوسی و شاهنامه و داستانهایش نمیدانیم هم که کاملا مشخص است. اما اینکه یک نفر بیاید و بعد از هزارسال شاهنامه را برایت رمز گشایی بکند و ضمن معرفی اثر و قهرمانان بزرگ آن به شکل کاملا حرفهای نشانت بدهد که در طراحیِ آن ((آدم گنده)) یعنی فردوسی همه ریزه کاریهای روانشناختی و جامعه شناختی و اصول دراماتیک و درک روابط علت و معلولی پدیدهها و نکات ظریف اقتصادی و اجتماعی، درنظر گرفته شده و موزاییکهای اثر به شکل بینظیری در کنار هم چیده شده و ((تو)) بعد از گذشت این همه سال چیزی ازآن نمیدانی دیگر خیلی تاسف آور است.
من تنها کاری را که در این مورد خوانده بودم ((رستم واسفندیار)) اثر ((شاهرخ مسکوب)) بود که درجای خود اثر ارزشمندی است.
بعد از پایان سخنرانی یک ((نقال)) خیلی باحال آمد و شروع کرد به ((اجرای)) قسمتهایی از شاهنامه. اینکه میگویم ((اجرا)) بهاین دلیل است که در نقالیهایی که من تابحال دیده بودم همیشه یک نفر میآمد و با یک صدای زنگ دار و با فریاد اشعاری را میخواند که من هیچگاه نتوانسته بودم با شعرهای خوانده شده ارتباطی برقرار کنم. اما این (( نقالِ باحال)) بهصورت کاملا حرفهای و نمایشی کار را اجرا میکرد وبه حدی در کارش موفق بود که در انتها و در پایانِ کارِ پسرانِ((فریدون)) اشک از چشمان همه جاری کرد.
البته پایان بخش برنامه هم گروه کوچک موسیقی بود که با اجرای کارهایی مثل ((مرغ سحر)) و غیره شور و حالی به حاضران داد.
در فرصت کوتاهی که دست داد با سخنران صحبت کردم، ظاهرا کارهای زیادی در این زمینه انجام داده که هم من و هم او میدانستیم که امکان نشر عمومی ندارد. حالا اینکه چرا سند افتخار یک ملت (( امکان نشر)) ندارد را هم نمیدانم باید از چه کسی پرسید واینکه تحقیر کردن دائمی گذشتههای این سرزمین، آب به آسیاب چه کسانی میریزد و به نفع چه کسانی تمام میشود هم که لابد بهقول بحث های تلویزیونی ((در حوصلهیِ این برنامه نیست)) . اما یک نکته را که قبلا هم تجربه کرده بودم دوباره تجربه مجدد کردم و آن اینکه : موقع خروج از چنین برنامههایی دیگرهمان کسی نیستید که موقع ورود بودید. و شاید نکته همینجاست یعنی که به زبان ساده و خودمانی : چیزهایی هست که نباید بدانید و احساساتی هست که نباید درشما زنده شود.
.
۱ نظر:
دوست داشتم اونجا بودم
ارسال یک نظر