۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

دنياي مجازي در دنياي مجازي

.
رفتم يك چند تا وبلاگ را ديدم كه به‌راحتي مي‌شود رويشان برچسب((سفارشي)) زد. مكانيسم عمل را اصلا نمي‌دانم، آيا این بلاگر‌هاصبح‌ها مثل يك كارمند موظف به اداره مي‌روند و بعد از زدن كارت ساعت و صرف صبحانه، يك نفس مي‌نشينند به وبلاگ نويسي و يا اينكه ((پارت تايم)) كار مي‌كنند؟
در دنياي اينترنت و باصطلاح((مجازي)) تو براي خودت هويتي داري، حرفي داري براي گفتن، چيزي داري براي ارائه كردن. درخيال خودت ( لا اقل ) فكر مي‌كني با نوشتن هرپست و هر مطلب حتي اگر بازگو كردن يك جوك بي‌مزه باشد يا خبر از اختراعات جديد كامپيوتري، يك مطلبي را ارائه كرده‌اي كه شايد با نبودنت و ننوشتنت آن مطلب جلوه نمي‌كرد. هويتت مي‌تواند كاملا واقعي باشد، مي‌تواند كاملا مجازی باشد و يا مي‌تواند نيمه واقعي باشد، مثلا اگر دبير هستي شايد نيازي نباشد اسمت را بنويسي ولي خواننده با اندكي دقت مي‌تواند پي ببرد كه با چه كسي طرف است و علايق و سليقه‌هاي تو را بشناسد و به تو انس بگيرد ويا براي هميشه تركت كند. هویت تو در وبلاگ باشماره شناسنامه و کارت ملی تعیین نمی‌شود، آن‌چه که تو را مشخص و متمایز می‌کند، نظرات، دیدگاه‌ها ونقاطی است که بر روی آن‌ها تمرکز می‌کنی و این تمایز در مفهوم اصلی خود اشتراکاتی را می‌سازد که باعث می‌شود تا بتوانی هم‌فکران و هم‌سلیقه‌های خود را بیابی و ارتباط‌های نو و دوستان جدیدی پیدا کنی.
چیز‌هایی که من به‌عنوان وبلاگ دیدم مجموعه‌هایی بودند بی‌نظم، که درهمان حال کاملا هم منظم به‌نظر می‌رسیدند. بی نظم از این رو که اصلا نمی‌توانی رابطه‌ای بین مطالب مختلف‌شان پیدا کنی و احساس می‌کنی که موارد و مطالبی به شکل کاملا تصادفی در زیر هم ستون شده‌اند و هیچ خط یا مسیر فکری مشخصی تعقیب نمی‌شود، و منظم از این جهت که تمامشان اشتراکاتی دارند و از یک فرمول معین پیروی می‌کنند. مطالب عمده‌ی این وبلاگ‌ها شامل مقداری عکس از طبیعت و حیوانات و دنیای وحش و کوه وبیابان و دنیای کامپیوتر و... است که دربین این مطالب قسمت‌هایی که ظاهرا قرار است بدنه‌ی اصلی و هدف نهایی وبلاگ در آن بیان شود خودنمایی می‌کنند که این مطالب تشکیل شده از رونویسی مطبوعات عمومی روز و بحث‌هایی که به شکل مرتب از رادیو تلویزیون پخش می‌شود. یعنی این تصور وجود دارد که اگر مطلبی در مطبوعات توجه مرا جلب نکرد، شاید بشود به‌عنوان یک اندیشه‌ی شخصی در یک وبلاگ به من خورانده شود. تا این‌جای کار شاید زیاد بد نباشد، اما مشکل از این‌جا تازه آغاز می‌شود، احساس قدرتمندی به‌تو می‌گوید که کار به صورت یک انجام وظیفه جمع و جور شده و خالی از هر نوع علاقه یا خلاقیت است. به نوعی احساس نشریات ((بساز و بفروشی)) را تجربه می‌کنی.
از این نقطه است که اتفاق جالبی رخ می‌دهد، من و تو ودیگرانی که هرنوع فعالیتی در شبکه‌ی اینترنت داریم باتفاق میلیون‌ها نفر دیگردر سراسر جهان چیزی را می‌سازیم که نامش ((دنیای مجازی)) است و عده‌ای دیگر در داخل این دنیای مجازی تلاش می‌کنند دنیای دیگری را خلق کنند که هیچ اسمی برازنده‌ی آن نیست به‌جز((دنیای مجازی)).
.


۱ نظر:

شاپرک گفت...

داری دعوامون میکنی؟