.
مدیرعامل به من و یکی از مدیران شرکت (آقای باحال) ماموریت داده که برای حل اختلاف با شرکت دیگر دست بهکار شویم. پس از هماهنگی داخلی، با آن شرکت تماس میگیریم و برای روزهای دوشنبه ساعت 10 صبح قرار ملاقات میگذاریم.
روز دوشنبه ساعت 9:15: آژانس در بیرون منتظر ما است. من بلافاصله خارج میشوم و در کنار اتوموبیل منتظر آقای باحال میشوم. ایشان لطف میکنند و بعد از چندین تماس تلفنی از طرف نگهبانی در ساعت 9:35 تشریف میآورند بیرون و به من که در انتظار معذرت خواهی ایشان هستم میگویند: " خوش بهحال شما که اینقدر فراغت دارید که میتوانید سریع آماده شوید، ما که کار دارد از سر و رویمان بالا میرود و فرصت سرخاراندن نداریم."
من متوجه میشوم که یک چیزی هم بدهکار شدهام!
روز دوشنبه هفته بعد ساعت 9:15: آژانس منتظر است و من با هوشمندی کامل که ناشی از تجربه هفته قبل است در جای مناسبی مخفی شدهام تا بتوانم بعد از آقای باحال خودم را نشان بدهم. ساعت 9:30 آقای باحال میآید و با تعجب دور و بر را نگاه میکند. ساعت 9:35 من با آرامش و اعتماد بهنفس خودم را نشانش میدهم. بلافاصله میگوید: " خوش بهحالتان که اینقدر فراغت دارید که همه چیز را سرِ فرصت و با حوصله و تفریحی انجام میدهید. ما که آوار کار روی سرمان ریخته، مجبوریم برای هر لحظه برنامه داشته باشیم و کاملا منظم باشیم."
من متوجه میشوم که باز هم یک چیزی بدهکارهستم!
نتیجه اخلاقی: تازه درک میکنم که چرا حقوق دریافتی ایشان 5/2 برابر بیشتر از من است!
.
۸ نظر:
نمی دانم چند سال سابقه ی کار دارید؟ اما معلوم است که شما هیچوقت نمی توانید کارمند خوبی بشوید. استعداد این کار را ندارید و بیهوده عمرتان را تلف کرده اید. آدم که نباید اینقدر وظیفه شناس باشد آقای صادقی .
دست پیش کشیدن برای نیافتادن از پس. رفتار جالبی داشته اند ایشان و خیلی از ایشان های شبیه ایشان که به سرعت پیشزفت و ترقی می کنند.
هر چقدر به خودم میگم که نباید کم بیارم ولی باز هم در مقابل اینجور آدمها دست و پام را گم می کنم
می گن گربه رو از هر طرف ول کنی با چهار دست و پا میاد زمین داستان این جور آدماست. خداوکیلی که خیلی باحال بوده ها.
با احترام
سلام
ممنون از کامنت هایی که برای نوشته هایمگذاشته بودید. دیشب می خواستم بنویسم خبری ازتان نیست . کجائید؟
به روز نمی شوید و غایبید. امروز دانستم احتمالا سرتان خیلی گرم و شلوغ است .
بهر حال پاینده باشید و شاد. باز هم ممنون.
اونوقت شما چند ساعت در شبانه روز مجبورید این آقای باحال را تحمل کنید ؟؟؟؟
این آقا رو من می شناسم
توی جسم خیلی های دیگه همین نزدیکی ها زندگی می کنه
سلام بر دوست عزیزم آقای صادقی
آری این یک واقعیت بسیار تلخ جامعه کاری ماست . از قدیم گفته اند که دنیا را یا رودار می خورد یا زور دار . همیشه آنهایی که به اصطلاح یک ریال هم به دهل نمی زنند ، دست پیش را هم می گیرند که پس نیفتند . از این آدمهای با حال زیاد به تور من خورده و نتیجه هم پیروزی همان آقای با حال بوده است . در وبلاگم مطلبی را تحت عنوان فرصت طلبی نوشته ام که فکر می کنم برای شما و یا دیگر دوستانی که با این ادمهای با حال سرنوشت شان گره می خورد ، بد نباشد .
از مطالب ارزنده تان همواره لذت می برم .
ارسال یک نظر