نگران هستیم. نگران آنچه بر ما میگذرد و قرار
است که در آینده نزدیک واقع شود. انگار در خلا حرکت میکنیم. انگار هیچکس بهفکر
نیست. نه بهفکر ((گلها و ماهیها )) که به فکر این مردم، این کشور و این سرزمین
نیست. هرکس بهکار خویش مشغول است، کسانی در کار کشف راههای جدید دست یافتن بهدرآمدهای
میلیاردی، کسانی در فکر چگونگی پیدا کردن یک لقمه کوچک نان.
رسانههای
جمعی و در راسشان رادیو و تلویزیون انگار در جایی دیگر زندگی میکنند، جایی میان
ابرها. مقامات مختلف مرتب مصاحبه و سخنرانی دارند در مورد چیزهایی که کمتر بهما
ربط دارد. هرنوع حرف و سخنی مخالفت سیاسی
محسوب میشود و هرنوع اظهار نظری ممکن است سیاه نمایی تلقی شود و آنوقت است که
کار یه جاهایی خواهد کشید که هیچکس راضی نخواهد بود. از ابتدای روز مرتب میشنوی
که قیمت دلار و سکه بالاتر رفته، تو سکه و دلاری نداری که نگرانش باشی اما حالا
دیگرهمه آموختهاند که این یعنی سختتر شدن زندگی.
یکی بر طبل جنگ میکوبد و دیگری تکذیب میکند.
کسانی که دیروز محبوب یودند و با مقدسین مقایسه میشدند امروز آماج انواع توهینها
و تهمتها شدهاند. ما نمیخواهیم سیاسی باشیم و حرف سیاسی بزنیم ولی نگران هستیم.
نگران آینده خود و فرزندانمان.
امروز درخبرها خواندم که زمزمههایی در مورد
کوپن و سیستم جیرهبندی کالاهای اساسی مطرح شده و این درحالی است که بوجود
آورندگان این سیستم درگذشته، امروز جزو مغضوبین هستند. هر روز همه از هم میپرسند
که بالاخره چه خواهد شد؟ و کمتر کسی است که قادر به پیش بینی و پاسخ گویی باشد.
وقتی این موجهای پایان ناپذیر گرانی را میبینی و مقایسه میکنی با تعداد برجهای
تازه ساخته شده و درحال ساخت در مناطق شمالی شهر و همچنین تعداد پورشهها و بنزها
و دهها مارک اتوموبیلی که همگی نو و تازه ودر زیرپای دختران و پسران تازه سال به
تفریح و تفرج مشغولند نگران میشوی، نگران از اینکه آیا اصولا کسی هست که به این
مسایل فکرکند و بهدنبال راه چاره حتی موقت باشد؟ و بعد درمانده میشوی که با چه
کسی میتوانی حرف بزنی و به چهکسی میتوانی تکیه کنی؟ احساس بیپناهی و ناامیدی
تورا وا میدارد که به خودت فکر کنی و تلاش کنی که به هرشکل شده خودت را حفظ کنی و
از آسیبهای در راه برهذر بمانی اما چون امکانی برای محافظت از خودت را نداری و
راهی هم به شبکههای کسب درآمدهای آنچنانی برایت وجود ندارد کاملا درمانده میشوی.
۲ نظر:
درود بر شما. روزگار کنونی ما را به زیبایی نوشتی. چه می شود کرد. روزگار سختی است.
باعث تاسف است واقعاً
ارسال یک نظر