فیلم بسیار خوبی بود از کارگردان خوبمان آقای کاهانی که با ظرافت تمام، برشی زده بود به روابط اجتماعی و تاثیر فرهنگ رسمی وسفارشی و دستوری بر روابط واقعی بین انسانهای معمولی اجتماع.
بین واقعیات موجود و تفکر و تلقی مادر الهه از آنچه ((باید باشد )) یا واضحتر بگوییم (( آنچه باید بهنمایش گذاشته شود)) فرسنگها فاصله است. متاسفانه این فاصله با تراولهای پنجاه هزارتومانی اهدایی این خانم پر نمیشود.
واقعا جوانان باید در مواجهه با ((رسمهایی)) که تلاش میشود ضروری و لازم جلوه داده شوند و نسخههای پیجیده شده توسط صاحبان قدرت و واقعیاتی مثل بیکاری، بیپولی و عشق چطور باید عمل کنند؟
مادر الهه با نگاهی شماتت بار و خیره میرود وباز جوانمان و مردم واقعی میمانند با مشکلاتشان که باید راه چاره را خودشان پیدا کنند. بدون توجه به نظرات او که انگار از کره دیگری آمده است. او میرود ویا فرار میکند به دنیای تصنعی و مصنوعی خودش و باز عشق و دوستی است که به کمک این مردم میآید!
فراموش نکنیم که این مادر حتی در حد شاگرد کامیون هم با این جوانان همدلی نمیکند.
دست سازندگان درد نکند.
۱ نظر:
سال نو مبارک آقای قلم انداز گرامی
خوشحالم که همچنان می نویسید و این وبلاگ دوست داشتنی به روز میشه و ما را سرافراز می کنین.
قلم تون همیشه روان باشه و حضورتون پایدار
راستی یه لیست از فیلم هایی که دوستشون دارم توی ذهنم هست که براتون می فرستم.احتمالا خیلی ها را دیدین ولی شاید بدتون نیاد که دوباره تماشا کنین.
فیلم "بی خود و بی جهت" را هم دیدم و ازش خوشم آمد. سر فرصت یه نظر کوتاه برای همین نوشته تون می گذارم.
چرخ روزگار بر وفق مرادتون بچرخه
ارسال یک نظر