۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

تولدی دوباره از زبان مولانا




بمیرید بمیرید ، در این عشق بمیرید


دراین عشق که مردید ، همه روح پذیرید


بمیرید بمیرید ، وزین مرگ مترسید


کز این خاک برآیید ، سماوات بگیرید


بمیرید بمیرید ، وز‌ین نفس ببرید


که این نفس ، چو بندست و شما همچو اسیرید


یکی تیشه بگیرید ، پی حفره‌ی زندان


چو زندان بشکستید ، همه شاه و امیرید


بمیرید بمیرید ، به پیش شه زیبا


بر شاه چومردید ، همه شاه و شهیرید


بمیرید بمیرید ، وز‌ین ابر برآیید


چو زین ابر برآیید ، همه بدر منیرید


خموشید خموشید ، خموشی دم مرگست


هم از زندگی‌است اینک ، زخاموش نفیرید
.

هیچ نظری موجود نیست: