۱۳۸۸ تیر ۱۷, چهارشنبه

نوبت عاشقی از کلام مولانا

.
مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخــیزد
قیـــــــامت‌های پُر آتش ز هر سویی برانگیزد
دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد
دوصد دریا بشــــــــــوراند زموج بَحر نگریزد
چوشیری سوی جنگ آیددل او چون نهنگ آید
بجز خود هـــــیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد
.
.

۳ نظر:

مکتوب گفت...

به به ...
یعنی مرد میخواد . پاکباز و پایدار .
اما استاد ....
لعنت به این کلمه (( اما )) که هرچی نخواستن و نتونستنه پشتش ظاهر میشه .

رحيم گفت...

جسارتاً به نظرم "موج بحر" باشد نه "بهر";
در ضمن به نظر بعيد ميرسد با توجه به شخصيتهايی كه دوست داريد علاقه خاصی به "هدايت" نداشته باشيد شايد فرصت تكميل ليستتان را نداشته‌ايد; به هر حال مدتی است كه وبلاگتان را می‌خوانم و از لينكهايتان استفاده زيادی می‌برم، موفق و پايدار باشيد.

asoo گفت...

yad in sher mioftam
man gholam ghamaram
gheyre ghamar hich mago