.
یادش بهخیر در دوران دبیرستان همکلاسی داشتیم که با وجود جثهی کوچکش، در زنگهای ورزش همه را متحیر میکرد. او تنها کسی بود که در یک لحظه دو بازی متفاوت را همزمان انجام میداد. معمولا یک اکیپ چند نفره در یک طرف قرار میگرفتند و او در یک طرف و بساط شطرنج پهن میشد، او پس از هر حرکتی که انجام میداد برمیگشت به زمین والیبال و ادامهی بازیش را آنجا پی میگرفت، در این فاصله آن حریفان تمام تلاششان را در مدیریت و هدایت بازیِ شطرنج انجام میدادند و بعد از اینکه در مورد حرکت بعدی به توافق میرسیدند او را صدا میکردند و اوهم بدون اینکه به خودش زحمت زیادی بدهد میآمد، حرکتی انجام میداد و میرفت و عجیبتر اینکه همیشه هم برنده بود. حریفان که معمولا انتظار این حرکات را نداشتند بههم میریختند و هرکدام دیگری را متهم میکرد به عدم پختگی و سهلانگاری و از این حرفها، و بعد بازی به همین ترتیب ادامه پیدا میکرد تا صحنهای که همه در انتظارش بودندپیش میآمد: کیش و مات!
سالها بعد او را در جایی دیدم. پس از احوالپرسیهای معمول ، رمز و راز این موضوع را از او سوال کردم. در جواب گفت: باورکن من کارِ خاصی انجام نمیدادم." آنها آنقدر بی برنامه و دیمی و شلوغ بازی میکردند که در واقع خودشان به خودشان میباختند". من مطلب دیگری را هم که به فکرم رسیده بود اضافه کردم و گفتم: " بعد از مدتی آنقدر از تو و قدرتِ تو ترسیده بودند که فقط اسمت باعث میشد که آنها خود را بازنده ببینند".
.
۱ نظر:
با سلام و احترام .
عاجزانه تمنا میکنم فکری به حال ِ قسمت ِ نظرات بکنید . نزدیک به یک ماه است که به هیچ وجه امکان ِ ثبت ِ نظر وجود ندارد . لااقل برای من . الان هم تمام ِ پست های این صفحه را ازمایش کردم تا در نهایت شگفتی دیدم در این پست ، امکان درج نظر هست .
پیوسته می خوانمتان .
سپاس .
ارسال یک نظر