۱۳۸۸ بهمن ۶, سه‌شنبه

نمی‌توانم عشق را...

.
نمی‏توانم عشق را به قرنی دیگر موکول کنم

من نمی‏توانم

حتی اگر فریاد در گلو خفه‏ام کند

حتی اگر نفرت بترکد بشکند مشتعل شود

زیر کوه‏های خاکستری

کوهستان‏های خاکستری

نمی‏توانم این در آغوش گرفتن را به تعویق بیندازم

که دو روی یک سکه‏اند

عشق و نفرت

هیچ چیز را نمی‏توانم به تعویق بیندازم

حتی اگر شب وزن قرن‏ها را بر شانه‏هایم بیندازد

حتی اگر سایه روشن پگاه دیر برسد

نمی‏توانم زندگی‏ام را به قرنی دیگر موکول کنم

عشقم را

و فریاد آزادی‏ام را نیز

نه من نمی‏توانم قلب را به تعویق بیندازم.

.

آنتونیو راموس‌روسا

ترجمه از: نفیسه نواب‌پور

برداشت از: آنتولوژی شعر

۲ نظر:

امیر گفت...

بسیار زیبا بود ممنون.

asoo گفت...

عشق مرا بیشتر با نمیتوان هایم آشنا کرد
پس چه کسی بود که گفت عشق را در پستو خانه نهان باید کرد.