۱۳۸۸ بهمن ۱۱, یکشنبه

در باره‌ی الی، آینه‌ای که باید شکست



گرفتاری‌های روزمره زندگی، غمِ نان و شرایط خاص اجتماعی و سیاسی کشور که خواه و ناخواه مثل خوره روحِ آدم را می‌خراشد و می‌تراشد باعث شد که تعداد زیادی از فیلم‌های خوب را نبینم. یکی از این فیلم‌ها ((درباره‌ی الی )) بود. حال فرصتی دست داد و فیلم را دیدم. بنظرم خیلی ارزشمند آمد و دوست داشتنی. این‌که هنوز هستند آدم‌هایی که می‌توانند خوب بازی کنند، خوب فیلم‌برداری کنند، خوب فیلم بسازند و ازهمه مهم‎‌تر خوب فکرکنند خودش کلی جای امیدواری دارد. در این قحط سالی که گاهی بنظر می‌رسد عالم و آدم را گرفته، همین که بتوانی سرت را از زیر بار مسایل روزمره کمی بالا بیاوری و ببینی که زیبایی و درک و شعور هنوز وجود دارند زیبا و آرامش بخش است.
فرم دایره‌ای فیلم غافلگیر کننده است. کسانی به علتی در جایی قرار می‌گیرند و اتفاقی به عنوان گره‌ی اصلی داستان رخ می‌دهد و همه چیز دوباره به آرامش می‌رسد. فرمولی که مورد استفاده‌ی هزاران داستان و فیلم نامه قرار گرفته اما بازهم در صورت نگرش عمیق به موضوع می‌تواند به‌عنوان یک قالب مناسب برای بیان افکار به‌کارگرفته شود.
((درباره‌ی الی)) ساده است . حرفی برای گفتن دارد که به‌راحتی می‌فهمی. آینه‌ای در برابرت می‌گذارد تا خودت را بسنجی و اگر جراتش را داری خودت را قضاوت کنی. ((درباره‌ی الی)) پیچیده است. چون از انسان و روابط انسانی حرف می‌زند و انسان موجود پیچیده‌ای است. راستی اگر هرکدام از ما در چنین موقعیتی‌هایی قرار بگیریم چه خواهیم کرد؟
قربانی کردن ((حقیقت)) در پیشگاه ((مصلحت)) و ان‌هم درمعبد مقدس ((عرف اجتماع)) وتلاش برای حفظ ارزش‌هاو قراردادهایی که معلوم نیست به چه کارمی‌آیند و قرار است از چه چیز محافظت کنند.
اما ((الی)) کیست؟ فرشته‌ای که کار اصلیش نگهداری از کودکان است، برا ی هرکارِ سختی داوطلب است، ترجیح و اولویت اولش مراقبت از مادر، مراقبت از جمع، وپذیرفتن شرایط دیگران و رعایت ضروریات جمع است و حتی در چهار چوب همین‌هاست که حتی از بخشیدن جانش نیز دریغ ندارد. شاید که غریبه‌ترین فرد جمع با آن کودک همین ((الی)) باشد اما در موقعیتی که باید ((انتخاب)) کند، لحظه‌ای هم درنگ نمی‌کند و به‌دنبال کودکِ غریق احساس وظیفه می‌کند و دل به دریا می‌سپارد فارغ از باید‌ها و نباید‌ها. همه تصدیق می‌کنیم که کاری درست را انجام داده. نمی‌خواهد دلِ مادر را بشکند، نمی‌تواند در پاسخ درخواست‌های دوست برای سفربه شمال و همچنین اصرار به ماندنِ بیشتر رنجشی ایجادکند و حتی بعد می‌فهمیم که نتوانسته نامزدی را که دوستش نداشته ناراحت کند. بازهم همه گواهی می‌دهیم که همه‌ی این کارها خوب است و احتمالا ماهم در زندگی شاید که روش‌هایی اینچنینی داریم و مرتب هم برای خودمان کارتِ تبریک می‌فرستیم برای ((انتخاب)) چنین راه روشی در زندگی!
و اما (( آ‌جا که حادثه اخطار می‌کند)) دیگر نمی‌شود تعارف داشت. بالاخره اجتماعی هست و شرایطی دارد که باید قبول کنیم، بالاخره معذوریت‌هایی هست که تحمیل می‌شود و بالاخره محذوریات‌هایی که به اجبار باید تن به شرایطی بدهیم که نمی‌خواهیم. آخر ما که قهرمان نیستیم، ما که پیامبر و امام و معصوم نیستیم. ما که رستمِ دستان و سوپرمن و بروس لی نیستیم. ما آده‌های ساده‌ای هستیم که باید مصالح فردی ، خانوادگی و اجتماعی را رعایت کنیم. ما غمِ نانمان خیلی مهم است. اصلا به فرض که در چنین شرایطی طرفِ حق را بگیریم، دیگران چه خواهند گفت؟ تازه خیلی کارها هست که اگر من نکنم حتما کسانی هستند که انجام بدهند... و صدها دلیلِ دیگر.
پس ما انتخابمان را کرده‌ایم: مرگ خوب است اما برای همسایه! و در چهارچوب پیروی از سنت‌های قدیمی ((روضه‌ی رضوان)) را به دیناری می‌فروشیم و ککمان هم نمی‌گزد.
قبول کنیم که تصمیم زشتی است و ما هم که قرار نیست زشتی را دوست داشته باشیم پس راه حل مناسب پاک کردن صورت مسئله هست که بهترین و ساده‌ترین راه است! و این اجتماعِ(( دوفرهنگی)) از همین جاهاست که شروع می‌شود. و از این‌جاست که ((الی)) تبدیل می‌شود به یک ناشناس، به یک گناهکار، یک مشکوک، یک معلوم ‌الحال که حتی کسی آماده نیست خبر مرگش را به خانواده‌اش بدهد و جنازه‌اش بی صاحب می‌ماند. دسته جمعی جمع می‌شویم و (( الی)) را به لجن می‌کشیم، تلاش می‌کنیم حتی خاطره‌اش را ازبین ببریم. و بعد با خیالِ راحت به ادامه‌ی زندگش مشغول می‌شویم. این روش خوبی است، در مورد مسیح و سیاوش و ژاندارک و حلاج و خیلی‌های دیگرهمین کار را کرده‌ایم. در زندگی شخصی و خصوصی خودمان هم دائم همین کار را انجام می‌دهیم. اما خوشبختی این‌جاست که به‌روی خودما نمی‌آوریم و دیگران هم به‌رویِ ما نمی‌آورند.
.
فقط یک سوال باقی می‌ماند و آن این‌که: کسی خبر دارد که آن ماشینِ در گِل مانده‌ بالاخره کی قرار است بیرون بیاید؟


.

۵ نظر:

بامداد گفت...

ممنون.

اگر مایل بودید نوشته ی من را هم بخوانید.


http://bamdadi.com/2009/07/03/all-about-elly-a-girl-who-died-twice/

سارا گفت...

خیلی خوب همه آن چیزهایی را گفتید که با دیدین این فیلم دیده بودم

شاپرک گفت...

این فیلم زیبا ، همه رو به فکر وا داشت. کاری که فیلمهای زیادی از پسش بر نمیان.

شادي گفت...

متشكرم آقاي صادقي
نميدونستم به بلاگ من سر ميزنيد
خوشحال شدم

دليل باز نشدن لينكم رو نميدونم
شادزي

asoo گفت...

تمامی آنچه که درک کرده بودم
هر چند با یک مورد آن هم سر جریان نامزد کمی مخالفم
چون وقتی میدانی او شانسی در مقابل تو ندارد حق او آزادی ایست.
و همین سخت بودن نه گفتن همه چیز را خراب میکند.

ولی در زندگی همه یک همچنین انتخاب هایی وجود داره
و یک همچنین نتیجه گیری هایی