۱۳۸۹ تیر ۲۸, دوشنبه

این یکی حتما به بهشت می‌رود!

خوب که نگاهش می‌کنی هیچ چیزخاصی درچشمانش نمی‌بینی، حداقل من یکی که ندیدم. این عکس می توانست در روزنامه‌ها چاپ شود و عنوانش هم این باشد:

آقای بهزاد امیری، نفرِ اول آزمون سراسری در رشته‌ی ریاضی.

آقای منصور تقی‌پور، امید اول گل‌زنی در تیم ملی فوتبال نوجوانان.

آقای حسین اسماعیل زاده، قهرمان طلایی تکواندو جهان.

آقای احمد پورتراب، مخترع و مبتکر بلوچ که موفق به ثبت اختراعش در زمینه استفاده از انرژی خورشیدی شد.

آقای تیمور جعفری، بازیگر جدید و موفق فیلم‌ جدید داریوش مهرجویی.

و یا حتی :

آقای رسول کشوری، برنده‌ی خوش شانس جایزه‌ی بزرگ بانک ملت...

اما هیچ‌کدام از این‌ها نبود و نیست. این نوجوان که حتی اسمش را هم نمی‌دانم مسئول مرگ و مجروح شدن ده‌ها انسان است. یکی از عوامل بمب گذاری زاهدان!

واقعا چی‌چیزی در ذهنش می‌گذشت در آن لحظاتِ آخر، قبل از اینکه دگمه‌ای را بزند یا تسمه‌ای را بکشد؟

راستی درسی هم خوانده بود؟ اهل فوتبال بود؟ به‌هواداری کدام تیم فریاد می‌زد؟ تابه‌حال دریا رادیده بود؟ برف را چطور؟ هیچ تصوری از ماهواره و اینترنت داشت؟ هیچ وقت عاشق شده بود؟ اصلا می‌دانست عشق یعنی چه؟ حافظ را می‌شناخت؟ خیام وسعدی و فردوسی را چه؟ می‌دانست که فروغ و شاملو اخوان چه کسانی بودند؟ شهربازی تهران را دیده بود؟ می‌دانست که خوردن بستنی قیفی بلند در جلوی فواره‌های پارک ملت چه حالی دارد؟ کاش می‌شد نظرش را درمورد قهرمانی اسپانیا درجام جهانی بدانیم. کاش می‌توانست لذت آسانسور سواری در ساختمان‌های بلند را تجربه کند. کاش بلد بود با موبایلش برای دوست دخترش جوک‌های آنچنانی بفرستد. کاش می‌توانست عاشق باشد. کاش عشق را دیده بود. کاش عشق را و ایمان را و درس زندگی را آموخته بود. کاش به‌او آموخته بودیم آنچه را باید می‌آموخت. کاش طردش نکرده بودیم. کاش امکاناتی همانند امکانات فرزندان خود برایش مهیا کرده بودیم. کاش با مرزبندی‌های سیاسی و مذهبی و ایدئولوژیک از خودمان جدایش نمی‌کردیم. کاش رهایش نکرده بودیم...

۳ نظر:

دمادم گفت...

می توانست حتی ستا ره‌ی یکی از فیلم های هندی باشد که سی تاری را به دست گرفته و پابرهنه آواز می‌خواند.
اما به جای همه‌ی این کارها رفت بذر مرگ کاشت و جان درو کرد.

سارا گفت...

به نکته خوبی اشاره کردید. فقط القاعده و شبکه های تروریستی نیستند که از این بچه ها برای اهدافشون استفاده می کنند. تک تک ما مسئولیم که با فراموش کردن این انسانها و طرد آنها از دنیای روزمره، به شبکه های تروریستی می سپاریمشان

اردیبهشت گفت...

یک توجه به موقع، یک لبخند در یک زمان خاص، یک نوازش توسط فردی نزدیک، می توانست این کودک را برهاند از آنچه در دامش گرفتار آمده