.
ارتباطات اينترنتي و ماهوارهاي باعث شده كه انسانها در تمام كرهي زمين بتوانند از دردهاي ديگران اطلاع داشته باشند و با كمال تعجب متوجه شوند كه چقدر اين دردها مشترك هستند. حجابهايي كه به شكل مصنوعي بين ملل و اقوام مختلف كشيده شده بود، در حال فرو ريختن است، حالا احساس ميكنيم كه اصلا تفاوتي بين كرد، ترك، بلوچ، عرب و فارس وهمچنين مجموعهي اينها با انسان سوئدي و تايلندي و كانادايي و ژاپني وجود ندارد و آنچه هست كوشش در جهت ايجاد تفاوت و اختلاف براي سوء استفاده از نا آگاهي مردم است و چه جنگهاي بزرگي كه بهبهانههاي ملي و مذهبي و قوميتي و نژادي بهراه انداختهاند و چه انديشمنداني كه سركوب شدهاند براي اينكه همين نكتهي سادهي پيش پا افتادهي قديمي يادمان برود كه:
بني آدم اعضاي يك پيكرند!
.
دوستي زحمت كشيده و ترجمهي شعري از ((راجرواترز)) را برايمان منتشر كرده. واقعا كه شباهتها چه شگفت انگيز است.
داشتیم تلویزیون میدیدیم
در میدان «تیانآنمن»
جایی که عزیزم را از دست دادم
رُزِ زردِ من
در لباس خونینش
او سرآشپزِ سفارشهای شیرینی بود
در یک رستوران چینی در کرانهی ((یانگ تسه))
موهای درخشانی داشت
او دختر یک مهندس بود
آیا اشکی نخواهی ریخت
برای رُز زرد من؟
رُز زرد من
در لباس خونینش
او روحی بینقص داشت
و امیدهای بزرگ
و چشمهای بادامی
وسایلش زرد بودند
آن دختر، دانشجوی فلسفه بود
همراه من غصه نخواهی خورد
برای رُز زرد من؟
اشکی بریز
برای لباسهای خونیاش
او موهای درخشانی داشت
با سینههای بینقص
و چشمان بادامی
و وسایلی که زرد بودند
او دختر یک مهندس بود
پس هفتتیرهایتان را درآورید
و سنگهایتان را
و چاقوهایتان را بیرون بکشید
و تا استخوان در تنشان فرو کنید
آنها پادوهای ماشین خواروبار فروشی هستند
آنها بودند که آسیابهای سیاه شیطانی را ساختند
که جهنم را روی زمین به پا کرده
صندلیهای ردیف اول را برای تماشای مصلوب کردن مسیح خریدند
آنها ربطی به من ندارند
و من برای خواهرم غصه میخورم
مردم چین
فراموش نکنید، فراموش نکنید
بچههایی را که برای شما مردند
زنده باد جمهوری
بعد از این ما کاری کردیم؟
فکر می کنم کردیم
ما تلویزیون تماشا کردیم
تلویزیون تماشا کردیم
ما تلویزیون تماشا کردیم
تلویزیون تماشا کردیم
او دستمال سفیدی دور گردنش بسته بود که می گفت
اینک زمان آزادیست
او فکر میکرد دیوار بزرگ چین
فرو خواهد ریخت
او یک دانشجو بود
پدرش مهندس بود
اشکی نخواهی ریخت
برای رُز زرد من؟
رُز زرد من
در لباس خونینش
پدربزرگش با ((چیانگ کای شک)) پیر جنگیده بود
همان موش کثیف و خبیث
که به سربازانش دستور میداد
به بچهها و زنان شلیک کنند
تصور کن، تصور کن
و در بهار سال 48
مائو تسه تونگ عصبانی شد
و آن دیکتاتور پیر، ((چیانگ))، را با لگد
از سرزمین چین بیرون انداخت
((چیانگ کای شک)) به ((فرموسا)) رفت
آنها جزیرهی ((کیوموی)) را مسلح کردند
گلولههایشان بر فراز ((دریای چین)) پرواز میکرد
جزیرهی ((کیوموی)) را به یک کارخانهی کفش تبدیل کردند
و اسمش را ((تایوان)) گذاشتند
آن دختر با یک انسان ((کرو-مگنون)) فرق دارد
با ملکه ((آن بولین)) فرق دارد
او با ((رزنبرگها)) فرق دارد
و با یک ((یهودی)) بینام و نشان
آن دختر یک ((نیکاراگوئهای)) ناشناس نیست
نیمی سوپراستار و نیمی قربانی
او یک ((ستارهی پیروزی))ست با مفهومی نو
و با یک انسان اهل ((دودو)) فرق میکند
و با یک ((کانکابونویی)) هم
آن دختر ((آزتک)) نیست
و با ((چروکیها)) فرق دارد
او خواهر همه است
او نماد درماندگی و ناتوانی ماست
او یکی از پنجاه میلیون نفری است
که میتواند به ما کمک کند تا آزاد شویم
چون توی تلویزیون مرد
و من برای خواهرم غمگینم
.
۳ نظر:
یاد ندا افتادم . میدان انقلاب ، سال 88، و نوارهای سبز سبز سبز . یاد همه شان بخیر . یاد همه شان گرامی.
سال 88 ما که از این شعر سنگین تره... غمگین تره.... دردش بیشتره... آخخخخخخخ
قبل از اینترنت اما این ادبیات بود که نشان داد روح ملت ها و درد انسان ها یکی است. انسان ها بسیار به هم شبیهند.
پ ن: مصاحبه ای در وبلاگ شما خوانده بودم که با ابراهیم گلستان صحبت شده بود. متاسفانه نتوانستم پست را کامل بخوانم و حالا هر چه تلاش کردم آن پست را پیدا نمی کنم. اگر زخمتی نیست لینکش را برایم بنویسید.
سپاس از شما
ارسال یک نظر