.
آبروی گران فروختن
به سکهای
و شمشیر پیکار فروهشتن
به وعدهای
و رفتن ستاره را
ایستادن
به اشارتی
و عشق عزیز را نهادن به هرزه نگاهی
که انسان خویش
به حراج تاراج گذاشتیم
از اندوه انبوهمان فرجی مباد
که حرمت آدمی نداشتیم .
.
شعر از: حبیب شوکتی ( از کتاب الف مثل باران)
.
آبروی گران فروختن
به سکهای
و شمشیر پیکار فروهشتن
به وعدهای
و رفتن ستاره را
ایستادن
به اشارتی
و عشق عزیز را نهادن به هرزه نگاهی
که انسان خویش
به حراج تاراج گذاشتیم
از اندوه انبوهمان فرجی مباد
که حرمت آدمی نداشتیم .
.
شعر از: حبیب شوکتی ( از کتاب الف مثل باران)
.
۱ نظر:
هیچوقت قدر هیچ چیری را نمی دانیم، به خصوص قدر دوستی ها را
ارسال یک نظر