.
وسط این همه اخبار داخلی و خارجی و سیاسی و ورزشی و غیره گاهی چیزهایی جذب کننده بنظر میآیند . اینکه انسان بتواند کمی هم از دور ، از بیرون خودش را نظاره کند و بفهمد که مشکلاتش منحصر بفرد و این زمانی نیست و دریابد که این کاروان حرکتی همیشگی دارد و پیوستگی زندگی بشر است که به همه چیز معنا میدهد کمی آرامشبخش است .
وبلاگ نویسی زحمت کشیده و شرحی و تفسیری از(( هملت )) این شاهکار جهانی شکسپیر تهیه کرده که جای تقدیر دارد . این که گفته میشود (تنها هنر است که میتواند جهان را نجات دهد) شاید خیلی هم بی ربط نباشد :
همه ما عبارت "بودن یا نبودن" رو بارها شنیدیم و گاهی اوقات اون رو در صحبت های خودمون هم به کار بردیم. البته خیلی از ماها نمی دونیم که این عبارت از کجا گرفته شده و یا از زبان کیه و قضیه چی بوده.
"بودن یا نبودن" عبارتی هست از زبان هملت، شاهزاده دانمارک. همونطور که می دونید هملت نام یکی از نمایشنامه های زیبای ویلیام شکسپیر، نمایشنامه نویس انگلیسی هست.
هملت، شاهزاده دانمارک که در آلمان مشغول به تحصیل هست، اکنون با شنیدن خبر مرگ پدر، به کشورش اومده و از این حادثه بسیار غمگینه. اما دردی که او رو بیش از غم مرگ پدر عذاب می ده، ازدواج زود هنگام مادرش هست با عموی هملت که بعد از مرگ برادر بر تخت شاهی نشسته. اما گویا رنج هملت روز به روز سنگین تر میشه چرا که روح پدرش بر او ظاهر می شه و رازی رو با او درمیان می ذاره که جان هملت رو بیش از پیش رنجور می کنه. راز او راز قتله. قتل پادشاه به دست برادر خود؛ برادری که برادر خود رو زهر خورانده و حالا تخت شاهی و ملکه رو از آن خود کرده. روح پدر از هملت می خواد که انتقام خون او رو بگیره.
هملت پاکدل، مهربان، زیرک و پر احساس، هملت، مرد اندیشه، از بودن در میان این انسان های حیوان صفت، سنگدل، ابله و هوسباز، تنها رنج می کشه. خون ریخته پدر به جوش آمده و او در فکر انتقامه. اما اندیشه مرگ و دنیای پس از مرگ گاهی او رو به تردید وا میداره. او چه باید بکنه؟ به ذلت زمانه تن در بده و یا شمشیر برداره و با زشتی ها به جنگ برخیزه؟ او با خود نجوا می کنه و این است سوال هملت: بودن یا نبودن؟
"بودن، یا نبودن، سوال اینجاست:
آیا شایسته تر آنست که به تیر و تازیانة تقدیرِ جفا پیشه تن در دهیم،
و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ؛
و در این خواب دریابیم که رنج ها و هزاران زجری که این تن خاکی می کشد، به پایان آمده.
این سر انجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...
ها! مشکل همینجاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می آید
ما را به درنگ وا می دارد. و همین مصلحت اندیشی است
که این گونه بر عمر مصیبت می افزاید؛
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنج های عشق تحقیر شده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نا اهلان بر سینه شایستگان شکیبا می زنند، همه را تحمل کند،
در حالی که می تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید؛
و وا می داردمان که مصیبت های خویش را تاب آوریم،
نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمی دانیم.
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی رنگ می کند؛
و از اینرو اوج جرأت و جسارت ما
از جریان ایستاده
و ما را از عمل باز می دارد.
آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا،در نیایش های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر." (۱)
اما هملت نمی تونه سکوت کنه و به خونخواهی پدر برمیخیزه. عشق او، افیلیای زیبا بعد از به قتل رسیدن پدر (۲) به دست هملت و جنون، خود رو به دست آب می سپاره. مادر زهر می خوره و عمو با شمشیر هملت و هملت با زهر کین نامردان به قتل می رسند. و این است تراژدی هملت.
(۱) افیلیا (Ophelia) معشوقه هملت بوده که در اون لحظه با کتابی در دست وارد صحنه می شود.
(۲) پدر افیلیا،پولونیوس وزیر دربار بوده. پبری ابله و خبرچین که افیلیا رو از پذیرفتن عشق هملت باز می داره و و هملت او رو هنگامی که پشت پرده ای در حال گوش کردن به حرف های او و مادرش هست اشتباهاً به جای عموی خود با شمشیر می کشد.
فایل PDF برای مقایسه ترجمه با متن اصلی
برگرفته از وبلاگ : نیایشی در بهار
.
وسط این همه اخبار داخلی و خارجی و سیاسی و ورزشی و غیره گاهی چیزهایی جذب کننده بنظر میآیند . اینکه انسان بتواند کمی هم از دور ، از بیرون خودش را نظاره کند و بفهمد که مشکلاتش منحصر بفرد و این زمانی نیست و دریابد که این کاروان حرکتی همیشگی دارد و پیوستگی زندگی بشر است که به همه چیز معنا میدهد کمی آرامشبخش است .
وبلاگ نویسی زحمت کشیده و شرحی و تفسیری از(( هملت )) این شاهکار جهانی شکسپیر تهیه کرده که جای تقدیر دارد . این که گفته میشود (تنها هنر است که میتواند جهان را نجات دهد) شاید خیلی هم بی ربط نباشد :
همه ما عبارت "بودن یا نبودن" رو بارها شنیدیم و گاهی اوقات اون رو در صحبت های خودمون هم به کار بردیم. البته خیلی از ماها نمی دونیم که این عبارت از کجا گرفته شده و یا از زبان کیه و قضیه چی بوده.
"بودن یا نبودن" عبارتی هست از زبان هملت، شاهزاده دانمارک. همونطور که می دونید هملت نام یکی از نمایشنامه های زیبای ویلیام شکسپیر، نمایشنامه نویس انگلیسی هست.
هملت، شاهزاده دانمارک که در آلمان مشغول به تحصیل هست، اکنون با شنیدن خبر مرگ پدر، به کشورش اومده و از این حادثه بسیار غمگینه. اما دردی که او رو بیش از غم مرگ پدر عذاب می ده، ازدواج زود هنگام مادرش هست با عموی هملت که بعد از مرگ برادر بر تخت شاهی نشسته. اما گویا رنج هملت روز به روز سنگین تر میشه چرا که روح پدرش بر او ظاهر می شه و رازی رو با او درمیان می ذاره که جان هملت رو بیش از پیش رنجور می کنه. راز او راز قتله. قتل پادشاه به دست برادر خود؛ برادری که برادر خود رو زهر خورانده و حالا تخت شاهی و ملکه رو از آن خود کرده. روح پدر از هملت می خواد که انتقام خون او رو بگیره.
هملت پاکدل، مهربان، زیرک و پر احساس، هملت، مرد اندیشه، از بودن در میان این انسان های حیوان صفت، سنگدل، ابله و هوسباز، تنها رنج می کشه. خون ریخته پدر به جوش آمده و او در فکر انتقامه. اما اندیشه مرگ و دنیای پس از مرگ گاهی او رو به تردید وا میداره. او چه باید بکنه؟ به ذلت زمانه تن در بده و یا شمشیر برداره و با زشتی ها به جنگ برخیزه؟ او با خود نجوا می کنه و این است سوال هملت: بودن یا نبودن؟
"بودن، یا نبودن، سوال اینجاست:
آیا شایسته تر آنست که به تیر و تازیانة تقدیرِ جفا پیشه تن در دهیم،
و یا تیغ برکشیده و با دریایی از مصائب بجنگیم و به آنان پایان دهیم؟
بمیریم، به خواب رویم- و دیگر هیچ؛
و در این خواب دریابیم که رنج ها و هزاران زجری که این تن خاکی می کشد، به پایان آمده.
این سر انجامی است که مشتافانه بایستی آرزومند آن بود.
مردن، به خواب رفتن، به خواب رفتن، و شاید خواب دیدن...
ها! مشکل همینجاست؛ زیرا اندیشه اینکه در این خواب مرگ
پس از رهایی از این پیکر فانی، چه رویاهایی پدید می آید
ما را به درنگ وا می دارد. و همین مصلحت اندیشی است
که این گونه بر عمر مصیبت می افزاید؛
وگرنه کیست که خفّت و ذلّت زمانه، ظلم ظالم،
اهانت فخرفروشان، رنج های عشق تحقیر شده، بی شرمی منصب داران
و دست ردّی که نا اهلان بر سینه شایستگان شکیبا می زنند، همه را تحمل کند،
در حالی که می تواند خویش را با خنجری برهنه خلاص کند؟
کیست که این بار گران را تاب آورد،
و زیر بار این زندگی زجرآور، ناله کند و خون دل خورد؟
اما هراس از آنچه پس از مرگ پیش آید،
از سرزمینی ناشناخته که از مرز آن هیچ مسافری بازنگردد،
اراده آدمی را سست نماید؛
و وا می داردمان که مصیبت های خویش را تاب آوریم،
نه اینکه به سوی آنچه بگریزیم که از آن هیچ نمی دانیم.
و این آگاهی است که ما همه را جبون ساخته،
و این نقش مبهم اندیشه است که رنگ ذاتی عزم ما را بی رنگ می کند؛
و از اینرو اوج جرأت و جسارت ما
از جریان ایستاده
و ما را از عمل باز می دارد.
آه دیگر خاموش، افیلیای مهربان! ای پری زیبا،در نیایش های خویش، گناهان مرا نیز به یاد آر." (۱)
اما هملت نمی تونه سکوت کنه و به خونخواهی پدر برمیخیزه. عشق او، افیلیای زیبا بعد از به قتل رسیدن پدر (۲) به دست هملت و جنون، خود رو به دست آب می سپاره. مادر زهر می خوره و عمو با شمشیر هملت و هملت با زهر کین نامردان به قتل می رسند. و این است تراژدی هملت.
(۱) افیلیا (Ophelia) معشوقه هملت بوده که در اون لحظه با کتابی در دست وارد صحنه می شود.
(۲) پدر افیلیا،پولونیوس وزیر دربار بوده. پبری ابله و خبرچین که افیلیا رو از پذیرفتن عشق هملت باز می داره و و هملت او رو هنگامی که پشت پرده ای در حال گوش کردن به حرف های او و مادرش هست اشتباهاً به جای عموی خود با شمشیر می کشد.
فایل PDF برای مقایسه ترجمه با متن اصلی
برگرفته از وبلاگ : نیایشی در بهار
.
۱ نظر:
سلام
خوشحالم كه از اين مطلب خوشتون اومد. از نظر وبلاگ نويسي توقف طولاني مدتي داشتم كه معلوم نيست تا كي طول بكشه...
ولي دوست ندارم بازنشسته بشم.
شما كه وبلاگ فعالي داريد.
اميدوارم كه موفق باشيد.
ارسال یک نظر