.
دهلیزی لاینقطع
در میان دو دیوار،
و خلوتی
که به سنگینی
چون پیری عصاکش
از دهلیز سکوت
میگذرد.
و آنگاه
آفتاب
و سایهئی منکسر،
نگران و منکسر.
خانهها
خانهخانهها.
مردمی،
و فریادی از فراز:
-شهر شطرنجی!
شهر شطرنجی!
***
دو دیوار
و دهلیز سکوت.
و آنگاه
سایهئی که از زوال آفتاب دم میزند.
مردمی،
و فریادی از اعماق
-مهره نیستیم!
ما مهره نیستیم!
احمد شاملو
1338
.
۲ نظر:
ای کاش واقعا" مهره نبودیم در نرد زندگی
ممنون مدت ها بود این شعر را نخوانده بودم که باید...دیواری ست و سکوتی در اندرونمان.
ارسال یک نظر